Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bind
U
متعهد وملزم ساختن
binds
U
متعهد وملزم ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to bind
U
متعهد ساختن
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
promisee
U
متعهد له
underwriter
U
متعهد
subscribers
U
متعهد
promisor
U
متعهد
promiser
U
متعهد
underwriters
U
متعهد
warranties
U
متعهد
warranty
U
متعهد
warranter
U
متعهد
surety
U
متعهد
sureties
U
متعهد
guarantor
U
متعهد
warrantee
U
متعهد له
guarantors
U
متعهد
committed
[to]
<adj.>
U
متعهد
[به]
subscriber
U
متعهد
obligator
U
متعهد
obligee
U
متعهد له
warrantor
U
متعهد
obligor
U
متعهد
guaranty
U
متعهد له
plight
U
متعهد کردن
guarantors
U
کفیل متعهد
guarantee
U
ضامن متعهد
federate
U
متعهد کرد
stalwart
<adj.>
U
با وفا
[متعهد]
nonaligned
U
غیر متعهد
federated
U
متعهد کرد
non-aligned
U
غیر متعهد
federating
U
متعهد کرد
federates
U
متعهد کرد
guarantees
U
ضامن متعهد
guaranteed
U
ضامن متعهد
guarantor
U
کفیل متعهد
professed
U
متعهد مدعی
plight
U
متعهد شدن
bailee
U
ضامن و متعهد
engages
U
متعهد کردن
pledges
U
متعهد کردن
engage
U
متعهد شدن
engages
U
متعهد شدن
pledging
U
متعهد کردن
engage
U
متعهد کردن
pledged
U
متعهد کردن
pledge
U
متعهد کردن
guarantees
U
تکفل کردن متعهد له
release from the obligation
U
ابراء ذمه متعهد
nonalignment
U
کشور غیر متعهد
engage
U
نامزدکردن متعهد کردن
guarantee
U
تکفل کردن متعهد له
engages
U
نامزدکردن متعهد کردن
guaranteed
U
تکفل کردن متعهد له
pledged
U
متعهد شدن التزام دادن
pledges
U
متعهد شدن التزام دادن
pledging
U
متعهد شدن التزام دادن
gage
U
شرط بستن متعهد شدن
pledge
U
متعهد شدن التزام دادن
i undertake to pay that sum
U
متعهد میشوم که ان مبلغ رابپردازم
obliges
U
متعهد شدن لطف کردن
obliged
U
متعهد شدن لطف کردن
Can I pin you down to that?
U
شما را به این متعهد بکنم؟
oblige
U
متعهد شدن لطف کردن
to commit yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
to undertake to do something
U
رسما متعهد به انجام کاری شدن
to engage yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
nonalignment
U
روش سیاسی غیر متعهد بودن
to pin somebody down on something
U
کسی را به چیزی متعهد و ملتزم کردن
implied assumpist
U
تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
minuteman
U
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
bond
U
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
undertaker
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertakers
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaking
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
association for system management
U
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
asm
U
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
undertaken
U
متعهد شدن عهده دار شدن
undertakes
U
متعهد شدن عهده دار شدن
undertake
U
متعهد شدن عهده دار شدن
uncommitted
U
غیر متعهد نشده تعهد نشده
compensation trading
U
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
subscribed
U
ابونه شدن متعهد شدن
subscribing
U
ابونه شدن متعهد شدن
subscribes
U
ابونه شدن متعهد شدن
subscribe
U
ابونه شدن متعهد شدن
del credere agent
U
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
undertakes
U
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertake
U
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
nonaligned
U
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
undertaken
U
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
trusts
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trust
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
mints
U
ساختن
minting
U
ساختن
fabricate
U
ساختن
fabricated
U
ساختن
dree
U
ساختن با
miscreate
U
بد ساختن
confect
U
ساختن
fabricates
U
ساختن
idolising
U
بت ساختن
produces
U
ساختن
produced
U
ساختن
idolizing
U
بت ساختن
idolizes
U
بت ساختن
pellet
U
حب ساختن
indite
U
ساختن
idolized
U
بت ساختن
idolize
U
بت ساختن
produce
U
ساختن
mint
U
ساختن
minted
U
ساختن
idolises
U
بت ساختن
makes
U
ساختن
creating
U
ساختن
composes
U
ساختن
compose
U
ساختن
upgrades
U
ساختن
creates
U
ساختن
make
U
ساختن
upgrade
U
ساختن
upgraded
U
ساختن
upgrading
U
ساختن
pill
U
حب ساختن
pills
U
حب ساختن
create
U
ساختن
build
U
ساختن
buildings
U
ساختن
builds
U
ساختن
fashioning
U
مد ساختن
fashions
U
مد ساختن
idolised
U
بت ساختن
invent
U
ساختن
fabricating
U
ساختن
bulid
U
ساختن
carbonize
U
کک ساختن
fashioned
U
مد ساختن
fashion
U
مد ساختن
put-up
U
ساختن
put up
U
ساختن
invents
U
ساختن
inventing
U
ساختن
invented
U
ساختن
unifies
U
تک ساختن
unify
U
تک ساختن
unifying
U
تک ساختن
to make a shift
U
ساختن
upbuild
U
ساختن
generating
U
ساختن
generates
U
ساختن
generated
U
ساختن
generate
U
ساختن
remake
U
از نو ساختن
constructs
U
ساختن
set up
U
ساختن
to go in with
U
ساختن با
to get along
U
ساختن
to make away
U
ساختن
construct
U
ساختن
to t. up
U
ساختن
constructed
U
ساختن
constructing
U
ساختن
remakes
U
از نو ساختن
bridged
U
پل ساختن
manufactured
U
ساختن
manufactures
U
ساختن
bridges
U
پل ساختن
manufacture
U
ساختن
forborne
U
ساختن با
fabrication
U
ساختن
bridge
U
پل ساختن
wetted
U
مرطوب ساختن
maximizing
U
بیشینه ساختن
vitiated
U
ناپاک ساختن
diversified
U
گوناگون ساختن
vitiated
U
معیوب ساختن
outrages
U
بی حرمت ساختن
diversifies
U
گوناگون ساختن
wettest
U
مرطوب ساختن
outraged
U
بی حرمت ساختن
vitiates
U
ناپاک ساختن
maximizes
U
بیشینه ساختن
vitiating
U
معیوب ساختن
wets
U
مرطوب ساختن
maximises
U
بیشینه ساختن
wet
U
مرطوب ساختن
maximising
U
بیشینه ساختن
maximize
U
بیشینه ساختن
familiarised
U
اشنا ساختن
vitiates
U
معیوب ساختن
maximized
U
بیشینه ساختن
maximised
U
بیشینه ساختن
vitiating
U
ناپاک ساختن
outraging
U
بی حرمت ساختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com