Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 261 (46 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
select
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selected
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selects
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
keel
U
خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
keels
U
خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
jam
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
hamper
U
مانع شدن مختل کردن
hampered
U
مانع شدن مختل کردن
hampering
U
مانع شدن مختل کردن
hampers
U
مانع شدن مختل کردن
hinder
U
بازمانده کردن مانع شدن
hindered
U
بازمانده کردن مانع شدن
hindering
U
بازمانده کردن مانع شدن
hinders
U
بازمانده کردن مانع شدن
obstruct
U
ایجاد مانع کردن
obstruct
U
مانع شدن کارشکنی کردن
obstructed
U
ایجاد مانع کردن
obstructed
U
مانع شدن کارشکنی کردن
obstructing
U
ایجاد مانع کردن
obstructing
U
مانع شدن کارشکنی کردن
obstructs
U
ایجاد مانع کردن
obstructs
U
مانع شدن کارشکنی کردن
insulate
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
gag
U
مانع فراهم کردن برای
gagged
U
مانع فراهم کردن برای
gagging
U
مانع فراهم کردن برای
gags
U
مانع فراهم کردن برای
discomfit
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
preclude
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
barricade
U
مانع مسدود کردن
barricaded
U
مانع مسدود کردن
barricades
U
مانع مسدود کردن
barricading
U
مانع مسدود کردن
let
U
درنگ کردن مانع
lets
U
درنگ کردن مانع
letting
U
درنگ کردن مانع
horned scully
U
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
obstructively
U
با قصد فراهم کردن مانع
write protect
U
قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to get in somebody's way
U
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
to bar somebody from something
[doing something]
U
مانع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
Other Matches
hedgehogs
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
deflating
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
prevent
U
جلوگیری کردن از
prevent
U
جلوگیری کردن
hinders
U
جلوگیری کردن
rebuffs
U
جلوگیری کردن
pull up
U
جلوگیری کردن
hindering
U
جلوگیری کردن
arrest
U
جلوگیری کردن
prevented
U
جلوگیری کردن
checks
U
جلوگیری کردن از
keep
U
جلوگیری کردن
rule out
U
جلوگیری کردن
keeps
U
جلوگیری کردن
bridle
U
جلوگیری کردن از
arrested
U
جلوگیری کردن
bridles
U
جلوگیری کردن از
bridling
U
جلوگیری کردن از
arrests
U
جلوگیری کردن
bridled
U
جلوگیری کردن از
preventing
U
جلوگیری کردن
prevented
U
جلوگیری کردن از
check
U
جلوگیری کردن از
preventing
U
جلوگیری کردن از
checked
U
جلوگیری کردن از
prevents
U
جلوگیری کردن
prevents
U
جلوگیری کردن از
rebuff
U
جلوگیری کردن
rebuffing
U
جلوگیری کردن
prohibiting
U
جلوگیری کردن
restraining
U
جلوگیری کردن از
hinder
U
جلوگیری کردن
prohibit
U
جلوگیری کردن
to provide against
U
جلوگیری کردن
inhibits
U
جلوگیری کردن
restrains
U
جلوگیری کردن از
restrain
U
جلوگیری کردن از
inhibit
U
جلوگیری کردن
hold
U
جلوگیری کردن
prohibits
U
جلوگیری کردن
holds
U
جلوگیری کردن
hindered
U
جلوگیری کردن
rebuffed
U
جلوگیری کردن
hold in
U
جلوگیری کردن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
nail
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nails
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short
U
یک مرتبه جلوگیری کردن
in order to prevent
U
برای جلوگیری کردن
nailed
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
to resist heat
U
از نفوذگرما جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
repelling
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
repelled
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibits
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repels
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
repel
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibit
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to avert bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
get by
U
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
hold
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
justifies
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
U
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
to keep in
U
توقیف کردن جلوگیری کردن
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind
U
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
crest clearing
U
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit
U
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment
U
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude
U
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
bacteriolysis
U
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance
U
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
control lock
U
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore
U
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancies
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
suspensions
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
سد جلوگیری
premunition
U
جلوگیری
debarment
U
جلوگیری
arrest
U
سد جلوگیری
suppression
U
جلوگیری
interception
U
جلوگیری
obstruction
U
جلوگیری
interdiction
U
جلوگیری
prevention
U
جلوگیری
stoppage
U
جلوگیری
restraints
U
جلوگیری
obstructions
U
جلوگیری
restraint
U
جلوگیری
arrests
U
سد جلوگیری
stoppages
U
جلوگیری
contraception
U
جلوگیری
countercheck
U
جلوگیری
forbiddance
U
جلوگیری
power down
U
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
interdict
U
جلوگیری ممنوعیت
irrepressible
U
جلوگیری نکردنی
birth control
U
جلوگیری از ابستنی
inhibition
U
جلوگیری از بروزاحساسات
quenchless
U
غیرقابل جلوگیری
arrest
U
جلوگیری از سقوط
erosion control
U
جلوگیری از فرسایش
letted
U
منع جلوگیری
noise suppression
U
جلوگیری ازپارازیت
quenchable
U
قابل جلوگیری
repessive
U
جلوگیری کننده
preventible
U
قابل جلوگیری
prevenience
U
منع جلوگیری
inhibitor
U
جلوگیری کننده
inhibitive
U
وابسته به جلوگیری
preventable
U
قابل جلوگیری
uncontrollably
U
غیرقابل جلوگیری
preventability
U
قابلیت جلوگیری
inhibiter
U
جلوگیری کننده
abatement
U
فروکش جلوگیری
inhibitions
U
جلوگیری از بروزاحساسات
interceptive
U
جلوگیری کننده
uncontrollable
U
غیرقابل جلوگیری
stops
U
جلوگیری منع
preservatives
U
ماده جلوگیری
preventive
U
عامل جلوگیری
accident prevention
U
جلوگیری از سانحه
arrested
U
جلوگیری از سقوط
repressed
U
جلوگیری شده
stop
U
جلوگیری منع
checkless
U
غیرقابل جلوگیری
preclusive
U
جلوگیری کننده
stopped
U
جلوگیری منع
stopping
U
جلوگیری منع
premune
U
ناشی از جلوگیری
contraception
U
جلوگیری از ابستنی
suppressor
U
جلوگیری کننده
preventive
U
جلوگیری کننده
controlment
U
اختیارداری جلوگیری
block age
U
جلوگیری انسداد
preservation
U
محافظت جلوگیری
arrests
U
جلوگیری از سقوط
suppressive
U
جلوگیری کننده
preservative
U
ماده جلوگیری
corrosion control
U
جلوگیری و کنترل خوردگی
without restraint
U
ازادانه بدون جلوگیری
prohibitory
U
گران جلوگیری کننده
preservatives
U
جلوگیری کننده از فساد
controlling
U
بازرسی نظارت جلوگیری
prohibitively
U
بطور جلوگیری کننده
controls
U
بازرسی نظارت جلوگیری
preservative
U
جلوگیری کننده از فساد
obstructionist
U
کسیکه برای جلوگیری
fire control
U
جلوگیری از اتش سوزی
cutman
U
متخصص در جلوگیری ازخونریزی
contraceptive
U
وسیله جلوگیری از ابستنی
curbing
U
جلوگیری لبه پیاده رو
out of hand
U
غیر قابل جلوگیری
curbs
U
جلوگیری لبه پیاده رو
incontrollable
U
غیر قابل جلوگیری
preventative
U
پیشگیر جلوگیری کننده
prohibitive
U
گران جلوگیری کننده
curb
U
جلوگیری لبه پیاده رو
curbed
U
جلوگیری لبه پیاده رو
contraceptives
U
وسیله جلوگیری از ابستنی
copy protection
U
جلوگیری از اعمال کپی
control
U
بازرسی نظارت جلوگیری
stopper
U
توپی جلوگیری کننده
prevenience
U
خاصیت جلوگیری کننده
stoppers
U
توپی جلوگیری کننده
lacquer preservative
U
لاک جلوگیری کننده از فساد
weak safety
U
جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
release denial
U
جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com