English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
executioner U مامور اعدام
executioners U مامور اعدام
hangman U مامور اعدام
hangmen U مامور اعدام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hang man U مامور اعدام به وسیله دار
Other Matches
capital punishment U کیفر اعدام مجازات اعدام
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
hanging U اعدام
execution U اعدام
gallows U اعدام
death squads U جوخهی اعدام
death sentence U حکم اعدام
to die on the scaffold U اعدام شدن
overhangs U اعدام کردن
convicted to death U محکوم به اعدام
under sentence of death U محکوم به اعدام
gallows U مستحق اعدام
under pain of death U با کیفر اعدام
death squad U جوخهی اعدام
to death penalty U اعدام مجازات
capital punishment U مجازات اعدام
death penalty U مجازات اعدام
death warrants U حکم اعدام
death sentences U حکم اعدام
extinction U اعدام انهدام
death warrant U حکم اعدام
executes U اعدام کردن
executed U اعدام کردن
execute U اعدام کردن
death penalty U کیفر اعدام
overhang U اعدام کردن
the penalty of death U کیفر اعدام
capital punishment U اعدام مجازات
gassed U اعدام با گاز
executing U اعدام کردن
gas U اعدام با گاز
gasses U اعدام با گاز
gases U اعدام با گاز
administer U اعدام کردن
executed [judicially killed] <adj.> <past-p.> U اعدام شده
gallows bird U ادم مستحق اعدام
gas chambers U محفظه اعدام با گاز
gas chamber U محفظه اعدام با گاز
electric chair U اعدام بوسیله برق
guillotines U با گیوتین اعدام کردن
to execute somebody U اعدام کردن [حقوق]
guillotine U با گیوتین اعدام کردن
guillotined U با گیوتین اعدام کردن
guillotining U با گیوتین اعدام کردن
electric chair U صندلی اعدام الکتریکی
hanging U محزون مستحق اعدام
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
carrying out [of a death sentence] U اجرا [حکم اعدام]
administering U انجام دادن اعدام کردن
administers U انجام دادن اعدام کردن
capital U گناه مستوجب اعدام سرمایه
administered U انجام دادن اعدام کردن
to execute somebody for something U کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
black flag U پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
execution U بدار زدن اعدام اجرا کردن
auto da fe U اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
black cap U کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
flag U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
officer U مامور
officers U مامور
commissioners U مامور
functionery U مامور
bedell U مامور
bedel U مامور
commissioner U مامور
agents U مامور
agent U مامور
official U مامور
commissionaire U مامور
missionaries U مامور
functionaries U مامور
functionary U مامور
ranksman U مامور صف
missionary U مامور
pursuivant U مامور
appointed U مامور
commissionaires U مامور
scouted U مامور اکتشاف
scouts U مامور اکتشاف
assignee U نماینده مامور
attackman U مامور حمله
defector in place U مامور مخفی
mole U مامور مخفی
officer U مامور متصدی
scout U مامور اکتشاف
officers U مامور متصدی
investigator U مامور تحقیق
investigators U مامور تحقیق
inquisitor U مامور تحقیق
inquisitors U مامور تحقیق
bumbailiff U مامور اجرا
police officer U مامور پلیس
typographer U مامور چاپخانه
tollman U مامور نواقل
sergeant at arms U مامور اجرا
send on duty U مامور کردن
revenuer U مامور مالیاتی
pointsman U مامور راهنمائی
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
lictor U مامور اجرا
on sentry U مامور نگهبانی
purchasing officer U مامور خرید
police officers U مامور پلیس
file clerk U مامور بایگانی
executive bailiff U مامور اجرا
consular officer U مامور کنسولی
secret agents U مامور مخفی
secret agent U مامور مخفی
counterspy U مامور ضد جاسوسی
custom assersor U مامور گمرک
customs appraisor U مامور گمرک
customs officer U مامور گمرک
diplomatic agent U مامور سیاسی
diplomatic officer U مامور سیاسی
waggoner U مامور واگن
envoys U فرستاده مامور
auditor U مامور رسیدگی
envoi U مامور نماینده
High Commissioner U مامور عالیرتبه
High Commissioners U مامور عالیرتبه
probation officers U مامور نافر
envoy U مامور نماینده
bureaucrat U مامور اداری
bureaucrats U مامور اداری
policemen U مامور پلیس
bailiffs U مامور اجرا
envoys U مامور نماینده
communicant U مامور ابلاغ
envoy U فرستاده مامور
communicants U مامور ابلاغ
censor U مامور سانسور
appoints U مامور کردن
bailiff U مامور اجرا
sergeants U مامور اجرا
appoint U مامور کردن
auditors U مامور رسیدگی
sergeant U مامور اجرا
paymasters U مامور پرداخت
policeman U مامور پلیس
probation officer U مامور نافر
emissaries U مامور سری
emissaries U مامور مخفی
emissary U مامور سری
paymaster U مامور پرداخت
censors U مامور سانسور
censoring U مامور سانسور
emissary U مامور مخفی
censored U مامور سانسور
executor U مامور اجرا
executors U مامور اجرا
lord advocate U دادستان کل مامور به اسکاتلند
firemen U مامور اتش نشانی
sergeant at arms U مامور اجرا و انتظامات
pursuivant U مامور ابلاغ یا اخطاریه
scrutineer U مامور شمارش ارا
raiding party U قسمت مامور کمین
rading party U قسمت مامور دستبرد
fire fighter U مامور اتش نشانی
fireman U مامور اتش نشانی
scambler U مدافع مامور مانوربالا
to send upon an e U مامور سفارت کردن
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
truck master U مامور یا سرپرست چندکامیون
master in lunacy U مامور رسیدگی به دیوانگی ها
relieving officer U مامور اعانه فقرا
he was appointed to inspect it U مامور شد ان را بازرسی کند
tidewaiter U مامور گمرک لب دریا
pontoneer U مامور پل موقت سازی
dustman U مامور تنظیف خاکروبه بر
pontonier U مامور پل موقت سازی
dustmen U مامور تنظیف خاکروبه بر
publican U مامور وصول مالیات
barrier patrol U گشتی مامور موانع
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
apparitor U چاووش مامور اجراء
aid man U مامور کمکهای اولیه
affiliation with the department of defen U مامور به وزارت جنگ
publicans U مامور وصول مالیات
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
lifeguards U مامور نجات غریق
lifeguard U مامور نجات غریق
fireguards U مامور اتش نشانی
fireguard U مامور اتش نشانی
firefighters U مامور اتش نشانی
firefighter U مامور اتش نشانی
officer U مامور کارمند اداری
officers U مامور کارمند اداری
commission U حق العمل مامور شدن
catchpoll U مامور اخذ مالیات
commissions U حق العمل مامور شدن
catchpole U مامور اخذ مالیات
commissioning U حق العمل مامور شدن
reeve U حاکم عرف مامور اجرا
safeguarding U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com