English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
epicanthus U لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wrist U قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
wrists U قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
slater U کسی که پوست خام رامی تراشد
the inner layer U لایه درونی
pellagra U یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
extruded corner U [پیش آمدگی گوشه درونی]
dermatome U لایه پوست ساز
cutis U لایه زیرین پوست
internal furnace U کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
in and out U گاهی تو و گاهی بیرون
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
services U توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course U لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
collapse pressure U حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
underlays U در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay U در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
media U زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
die U قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course U لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
pile cap U دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
palm of a glove U بخشی از دستگش که کف دست را می پوشاند
corner U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
pile group U دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
flat U تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flattest U تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
eremitic U گوشه نشینانه گوشه گیر
acute angle U گوشه تیز گوشه تند
pile helmet U کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
endermic U انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
sagittarii U رامی
docility U رامی
ramie U رامی
sagittarius U رامی
obedience U رامی
scleroderma U مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
mansuetude U حلم رامی
canasta U نوعی بازی رامی
rummy U بازی ورق رامی
I am thinking of your own good. U من خو بی شما رامی خواهم
dermatological U مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
Even a fool knows this . U یک احمق هم این رامی داند
My shoes pinch. U کفشها پایم رامی زند
Water lays the dust. U آب گرد وخاک رامی خواباند
his sight could p darkness U بینایی وی تاریکی رامی شکافت
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. U زبان همدیگر رامی فهمیم
frequently [quite often] <adv.> U گاهی
sometimes U گاهی
once in a way U گاهی
now ....now U گاهی ....گاهی
occasionally <adv.> U گاهی
somewhen U گاهی
whilom U گاهی
once in a while <adv.> U گاهی
lamination U لایه لایه سازی
interlayer U لایه بین دو لایه
delamination U لایه لایه کردن
delamination U لایه لایه شدن
argillite U خاک رس لایه لایه
delamination U لایه لایه شدگی
delaminate U لایه لایه شدن
Do you know the definition (meaning) of this word? U تعریف این لغت رامی دانید ؟
gin rummy U نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
The sun rays dazzle (hit) the eyes. U نور آفتاب چشم رامی زند
Do you move in high circles ? U آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
cribbage U یکجور بازی ورق شبیه رامی
What foreign language do you know? U کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
His action is in the nature of sour grapes. U اززور پسی اینکار رامی کند
now and a U گاه گاهی
at times U گاه گاهی
every now and then U گاه گاهی
once in a blue moon U گاه گاهی
from time to time U گاه گاهی
infrequently U گاه گاهی
scattered design U طرح افشان [طرحی مخلوط و پرکار از انواع نگاره ها که بسیار پر کار بوده و تمام فضاهای متن فرش را می پوشاند.]
trainbearer U کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
autobiographer U کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
Can you reckon the cost of the trip? U هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
support conditions U شرایط تکیه گاهی
bearing stress U تنش تکیه گاهی
bearing pressure U فشار تکیه گاهی
anchoring effect U اثر تکیه گاهی
anchorage distance U فاصله تکیه گاهی
skins U پوست کندن با پوست پوشاندن
skin U پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned U پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning U پوست کندن با پوست پوشاندن
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
peak voltmeter U ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
now and then a guest w come U گاه گاهی میهمانی می رسید
off and on U گاهی هرچند وقت یکبار
he makes occasional mistakes U گاه گاهی اشتباه میکند
hit and miss U گاهی موفق وگاهی مغلوب
bearing pressure on foundation U فشار تکیه گاهی شالوده
precious metals U سیم وزرو گاهی پلاطین
gapped scale U گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
Yellow Book U مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
parbuckle U طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
chugged U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
huck aback U حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
chug U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugging U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
casual poor U کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
accept as true U گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
It is one of those things. U گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
slough U پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
condensation cloud U ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
mafrash U مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
brochures U کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
fox fire U نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
brochure U کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
expansion bearing U تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
mastigophoran U اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
echolalia U تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
corposant U گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
natural erosion U فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
cantilever U تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
karakul U کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
pettiness U کوچکی
smallness U کوچکی
tininess U کوچکی
littleness U کوچکی
exiguity U کوچکی
peel U پوست انداختن پوست
peels U پوست انداختن پوست
tegumnentum U پوست طبیعی پوست
admixtures U موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
bad break U مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
emigration U درون کوچکی
gas plasma display U صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge display U صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
overlaying U بخش کوچکی از برنامه
microcephalia U سر کوچکی جمجمه کوچک
(not a) ghost of a chance <idiom> U حتی یک شانس کوچکی
detail U بخش کوچکی از یک شرح
detailing U بخش کوچکی از یک شرح
overlays U بخش کوچکی از برنامه
overlay U بخش کوچکی از برنامه
epsilon U مقدار کوچکی از هر چیز
head and arm U هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
work in process U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in progress U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
puniness U تازه کاری جوانی کوچکی
parcel U دسته قطعه کوچکی از زمین
parcels U دسته قطعه کوچکی از زمین
he has a small p in shimran U او ملک کوچکی درشمیران دارد
card U قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards U قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
dolly U چرخ کوچکی شبیه قرقره
landaulet n U گردونه کوچکی که پوششی دارد
lobular U شبیه قطعه کوچکی از چیزی
dollies U چرخ کوچکی شبیه قرقره
interior U درونی
interiors U درونی
tumble home U خم درونی
inside U درونی
insides U درونی
indoor U درونی
subjective U درونی
inward U درونی
intestines U درونی
intestine U درونی
intrinsic U درونی
civil U درونی
in- U درونی
inmost U درونی
endogenous U درونی
in U :درونی
internal U درونی
in- U :درونی
in U درونی
innermost U درونی
inner U درونی
infelt U درونی
vestry U نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
kit or kit violon U ویولون کوچکی که پیشترهااموزگاران رقص می نواختند
vestries U نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
rhomb design U طرح قاب لوزی [این طرح گاه مانند قاب خشتی کل متن را می پوشاند و گاه به تعداد محدود در مرکز فرش حالت یک ترنج را به آن می بخشد.]
verbal note U شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
internalises U درونی کردن
aula U حیاط درونی
archivolt U قوس درونی
inner shell electron U الکترون درونی
endophasia U تکلم درونی
endogenous event U رویداد درونی
interoceptor U گیرنده درونی
interflow U جریان اب درونی
interior affairs U کارهای درونی
springing of soffit U پاطاق درونی
in-fighting U کشمکش درونی
interior U درونی درون
internalized U درونی کردن
internalising U درونی کردن
intercorrelation U وابستگی درونی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com