Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fissionable
U
قابل شکستن وتقسیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
irrefrangible
U
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
linear
U
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
Multiplication and division .
U
ضرب وتقسیم (ریاضیات )
watershed
U
منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
watersheds
U
منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
force
U
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
U
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing
U
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway
U
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipped
U
شکستن شکستن وبازشدن
pips
U
شکستن شکستن وبازشدن
pip
U
شکستن شکستن وبازشدن
pipping
U
شکستن شکستن وبازشدن
pierces
U
شکستن
chopped
U
شکستن
pierce
U
شکستن
fraction
U
شکستن
crush
U
شکستن
crushes
U
شکستن
fly asunder
U
شکستن
cracking
U
شکستن
crushed
U
شکستن
split up
U
شکستن
nick
U
شکستن
nicked
U
شکستن
nicking
U
شکستن
fractions
U
شکستن
hewn
U
شکستن
to break apart
U
شکستن
to break open
U
شکستن
dishallow
U
شکستن
to break rank
U
صف شکستن
to break to pieces
U
شکستن
to fly asunder
U
شکستن
to hew asunder
U
شکستن
to fall apart
U
در هم شکستن
disruption
U
شکستن
disruptions
U
شکستن
disobey
U
شکستن
disobeyed
U
شکستن
disobeying
U
شکستن
disobeys
U
شکستن
to break a
U
شکستن
nicks
U
شکستن
fractures
U
شکستن
break
U
شکستن
infract
U
شکستن
breaks
U
شکستن
fractured
U
شکستن
infraction
U
شکستن
fracture
U
شکستن
To break ranks.
U
صف را شکستن
chop
U
شکستن
deflected
U
شکستن
deflecting
U
شکستن
fracturing
U
شکستن
deflects
U
شکستن
deflect
U
شکستن
crashing
U
درهم شکستن
crashes
U
درهم شکستن
to bruise somebody
U
دل کسی را شکستن
crashed
U
درهم شکستن
crash
U
درهم شکستن
to crack an egg
U
تخمی را شکستن
crashingly
U
درهم شکستن
refracts
U
بر گرداندن شکستن
to break one's leg
U
شکستن ساق پا
refracting
U
بر گرداندن شکستن
refracted
U
بر گرداندن شکستن
refract
U
بر گرداندن شکستن
to break one's promise
U
شکستن عهدوقول
0To break thru a blockade ( siege ) .
U
محاصره را شکستن
crush
U
باصدا شکستن
abjures
U
سوگند شکستن
abjured
U
سوگند شکستن
abjure
U
سوگند شکستن
slashes
U
قیمت را شکستن
crushed
U
باصدا شکستن
housebreak
U
حرز را شکستن
slashed
U
قیمت را شکستن
slash
U
قیمت را شکستن
perjuring
U
عهد شکستن
unseal
U
مهرچیزی را شکستن
perjures
U
عهد شکستن
crushes
U
باصدا شکستن
scrunching
U
درهم شکستن
scrunches
U
درهم شکستن
vanquish
U
درهم شکستن
vanquished
U
درهم شکستن
vanquishes
U
درهم شکستن
vanquishing
U
درهم شکستن
overwhelm
U
درهم شکستن
overwhelmed
U
درهم شکستن
overwhelms
U
درهم شکستن
abjuring
U
سوگند شکستن
scrunch
U
درهم شکستن
scrunched
U
درهم شکستن
perjure
U
عهد شکستن
fracture
U
شکستن شکافتن
break
U
شکستن موج
fracturing
U
شکستن شکافتن
deblock
U
شکستن کنده
brittle fracture
U
شکستن از تردی
cleaved
U
شکستن ورامدن
fractured
U
شکستن شکافتن
break down
U
درهم شکستن
fractures
U
شکستن شکافتن
breaks
U
شکستن موج
cleave
U
شکستن ورامدن
cleaves
U
شکستن ورامدن
beat a record
U
حد نصاب را شکستن
smashes
U
خرد کردن شکستن
smash
U
خرد کردن شکستن
knap
U
ضربه زدن شکستن
to break in
U
شاخ شکستن سوغان
shatter
U
داغان کردن شکستن
to bruise somebody
U
قلب کسی را شکستن
breach of promise
U
شکستن پیمان ازدواج
violate
U
شکستن نقض کردن
smite
U
خرد کردن شکستن
smiting
U
خرد کردن شکستن
stave
U
شکستن ریزش کردن
edman degradation technique
U
شکستن به روش ادمن
To feel on top of the world.
U
با دم خود گردو شکستن
fission
U
شکستن هسته اتمی
shatters
U
داغان کردن شکستن
His failure was a bitter experience.
U
شکستن تجربه تلخی شد
To break a promise.
U
عهد وقولی را شکستن
violates
U
شکستن نقض کردن
violated
U
شکستن نقض کردن
smites
U
خرد کردن شکستن
elision
U
باقوه مکانیکی شکستن
To bite the hand that feeds one .
U
نمک راخوردن ونمکدان شکستن
age
U
شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages
U
شکستن جسم با فشارهای مکرر
fissional
U
وابسته به شکستن هسته اتم
smash
U
شکست دادن درهم شکستن
To break down the enemys resistance.
U
مقاومت دشمن رادرهم شکستن
shiwari
U
شکستن اجسام سخت درکاراته
to collapse
U
درهم شکستن
[مذاکره یا فرضیه]
shards
U
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shard
U
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
smashes
U
شکست دادن درهم شکستن
section out
U
شکستن موج بطور ناهموار
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
break in
U
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in
U
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
multilation
U
شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
battering rams
U
میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break-ins
U
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering ram
U
میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .
U
کمر غول راخم کردن ( شکستن )
squish
U
صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
throw the book at
<idiom>
U
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
snapping
U
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped
U
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap
U
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
lay waste
<idiom>
U
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
crackles
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps
U
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
creptation
U
تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
untimate load
U
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
parsed
U
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parse
U
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parses
U
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
pagination
U
روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible
U
قابل درک قابل رویت
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
capacity
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
cracking
U
شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
visual display unit
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
get the axe
U
ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic boom
U
انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic booms
U
انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
indemonstrable
U
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com