English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
geyser U فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
geysers U فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
irrupt U فوران کردن
spouts U فوران کردن
spewing U فوران کردن
spouting U فوران کردن
spewed U فوران کردن
spouted U فوران کردن
spew U فوران کردن
spout U فوران کردن
spews U فوران کردن
eruct U بشدت فوران کردن
spurt U فوران کردن جهش کرد ن
spurted U فوران کردن جهش کرد ن
erupt U فوران کردن جوش دراوردن
erupting U فوران کردن جوش دراوردن
spurting U فوران کردن جهش کرد ن
erupts U فوران کردن جوش دراوردن
spurts U فوران کردن جهش کرد ن
erupted U فوران کردن جوش دراوردن
irruption U فوران
jets U فوران
spout U فوران
eruption U فوران
spouted U فوران
jetted U فوران
spouting U فوران
spouts U فوران
jetting U فوران
spurt U فوران
spurted U فوران
spurts U فوران
spurting U فوران
jet U فوران
effusions U فوران
outburst U فوران
outbursts U فوران
effusion U فوران
solid jet U فوران پر
jet U مرمری فوران
eruptive U فوران کننده
annular jet U فوران حلقوی
erumpent U فوران کننده
jetted U مرمری فوران
gushed U فوران جوش
jets U مرمری فوران
solar prominences U فوران خورشیدی
molecular effusion U فوران مولکولی
gushes U فوران جوش
effusive U فوران کننده
jetting U مرمری فوران
gush U فوران جوش
eruption of a geyser U فوران چشمه اب گرم
magnetic leakage U پراکندگی فوران مغناطیسی
ink ject printer U چاپگر با فوران جوهر
partially drowned jet U فوران نیمه مستغرق
the paroxysm of a volcano U فوران اتش فشان
waterspout U لوله یا وسیلهای که از ان اب فوران میکند
magnetic leakage flux U فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
waterspouts U لوله یا وسیلهای که از ان اب فوران میکند
geysers U چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
geyser U چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
magnetic skin effect U جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
magnetic flow U فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی
dispersion U پراکندگی شار مغناطیسی پراکندگی فوران مغناطیسی
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
precipitate U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
precipitated U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plans U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
uncorks U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
uncorked U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorking U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncork U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
precipitating U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
meanders U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
meandered U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
maeander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
usufruct U از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
clicks U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
clicked U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com