English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
teabowl U فنجان چای خوری بی دسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demitasse U فنجان قهوه خوری
tea cup U فنجان چای خوری
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
stein U لیوان دسته دار ابجو خوری
gullibility U گول خوری فریب خوری
calices U فنجان
a cup U یک فنجان
acetabulum U فنجان
cotyla U فنجان
drinking glass U فنجان
cupule U فنجان
cupfuls U فنجان
cupful U فنجان
mazard U پیاله فنجان
cups U فنجان پیاله
cupped U فنجان گذاشتن
cup of tea U فنجان چای
cups U فنجان گذاشتن
thimblerigger U فنجان باز
cupped U فنجان پیاله
cup U فنجان گذاشتن
cuppa U یک فنجان چای
cup U فنجان پیاله
teacups U فنجان چای
teacup U فنجان چای
pannikin U فنجان فلزی
Absolutely disproportionate [totally] فیل و فنجان
calix U پیاله فنجان
cup U بشکل فنجان در اوردن
cupped U بشکل فنجان در اوردن
cup U بشکل فنجان دراوردن
cupped U بشکل فنجان دراوردن
cups U بشکل فنجان در اوردن
What about a cup of tea? U با یک فنجان چای چطوری ؟
cups U بشکل فنجان دراوردن
teacupful U بقدر یک فنجان چای
tea cloth U دستمال برای خشکاندن فنجان ها
I'd like a cup of coffee, please. لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
Shall I pour you a cup of tea? U برایتان یک فنجان چای بریزم ؟
as different as chalk and cheese <idiom> U مثل فیل و فنجان [متفاوت]
I could do with a cup of coffee. U از یک فنجان قهوه بدم نمی آید
A cup of tea with lemon, please. لطفا یک فنجان چای با لیمو ترش.
Two coffees please . U لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
geophagism U گل خوری
voraciousness U پر خوری
gastronomy U پر خوری
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
swirls U چرخ خوری
fidgeted U لول خوری
slopped U اشغال خوری
fidget U لول خوری
gut U احشاء پر خوری
guts U احشاء پر خوری
drinking was his ruin U نوشابه خوری
gutting U احشاء پر خوری
eleemosynary U صدقه خوری
swirling U چرخ خوری
swirled U چرخ خوری
fidgeting U لول خوری
fidgets U لول خوری
gorging U پر خوری کردن
gorges U پر خوری کردن
gorged U پر خوری کردن
gorge U پر خوری کردن
slopping U اشغال خوری
slop U اشغال خوری
swirl U چرخ خوری
flunkeyism U جیفه خوری
fruitarianism U میوه خوری
porringer U کاسه اش خوری
lap n U بازبان خوری
soakage U خیس خوری
geophagy U خاک خوری
malleation U چکش خوری
milk jug U شیر خوری
geophagism U خاک خوری
weldabikity U جوش خوری
weldability U جوش خوری
ichthyophagy U ماهی خوری
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
cup U حفره یاسوراخ فنجان مانندروی چمن نرم گلف قسمت فنجانی شکل قرقره ماهیگیری
cupped U حفره یاسوراخ فنجان مانندروی چمن نرم گلف قسمت فنجانی شکل قرقره ماهیگیری
cups U حفره یاسوراخ فنجان مانندروی چمن نرم گلف قسمت فنجانی شکل قرقره ماهیگیری
tureen U قدح سوپ خوری
tureens U قدح سوپ خوری
tureens U فرف سوپ خوری
weatherability U قابلیت هوا خوری
omophagia U گوشت خام خوری
tureen U فرف سوپ خوری
sauce boat U فزف سوس خوری
nephalism U پرهیز از نوشابه خوری
tea service U سرویس چای خوری
airing U هوا خوری بادبان
dining room U اطاق ناهار خوری
sauce-boats U فزف سوس خوری
dining rooms U اطاق ناهار خوری
malty U خو گرفته به ابجو خوری
sauce-boat U فزف سوس خوری
sauce-boat U فرف چاشنی خوری
lucubration U دود چراغ خوری
sauce boat U فرف چاشنی خوری
tea set U سرویس چای خوری
teaspoons U قاشق چای خوری
teaspoon U قاشق چای خوری
tea spoon U قاشق چای خوری
tea services U سرویس چای خوری
sauce-boats U فرف چاشنی خوری
serviceability U بکار خوری بدردخوری
sinecures U مفت خوری وولگردی
table spoon U قاشق سوپ خوری
geophagy U گل خوری زمین خواری
tea sets U سرویس چای خوری
wineglasful U گیلاس شراب خوری
teapoy U میز چای خوری
glad-rags U لباس پلو خوری
salle a manger U اطاق ناهار خوری
tepoy U میز چای خوری
sinecure U مفت خوری وولگردی
broadside messing U ناهار خوری گروهی
refectories U سالن ناهار خوری
cafeteria messing U ناهار خوری همگانی
refectory U سالن ناهار خوری
to be the anvil or the hammer U یا تو سر می زنی یا تو سر می خوری [در زندگی] . [از گوته]
gormand U خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
soaks U عمل خیساندن خیس خوری
soak U عمل خیساندن خیس خوری
teaspoonful U بقدر یک قاشق چای خوری
sycophancy U مفت خوری کاسه لیسی
teaspoonfuls U بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonsful U بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonful U بقدر یک قاشق سوپ خوری
dinette U اطاق کوچک ناهار خوری
tablespoonfuls U بقدر یک قاشق سوپ خوری
tablespoonsful U بقدر یک قاشق سوپ خوری
tap room U جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری
scollop U فرف صدف خوری یاصدف پزی
mess hall U سالن غذا خوری سرباز خانه
mazer U جام مشروب خوری چوبی بزرگ
crapulent U وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
high chair U صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
high chairs U صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
he swore off drinking U سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
soakage U مقدار مایع جذب شده بوسیله خیس خوری
assort U دسته دسته کردن
sect U دسته دسته مذهبی
classify U دسته دسته کردن
they came in bands U دسته دسته امدند
sort U دسته دسته کردن
distribute U دسته دسته کردن
streams of people U دسته دسته مردم
assort U دسته دسته شدن
shoals of people U دسته دسته مردم
sorts U دسته دسته کردن
trooping U دسته دسته شدن
trooped U دسته دسته شدن
troop U دسته دسته شدن
groups U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
sects U دسته دسته مذهبی
windrow U دسته دسته کردن
in detail U مفصلا دسته دسته
scores of people U دسته دسته مردم
regiment U دسته دسته کردن
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bumming U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bums U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
kinds U دسته
team U دسته
teams U دسته
tufts U دسته
tuft U دسته
shook U دسته
wisps U دسته
wisp U دسته
stems U دسته
parcel U دسته
handgrip U دسته
kindest U دسته
gang U دسته
A bouquet (bunch)of flowers. U دسته گه
levers U دسته
lever U دسته
cluster U دسته
confraternity U دسته
covey U دسته
parcels U دسته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com