Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
authoritarianism
U
فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
authoritarians
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarian
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
concentrating
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentration
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
acatalepsy
U
فلسفهء احتمالی
activism
U
فرضیهء فلسفهء
accidentalism
U
فلسفهء عرضی
evangelicalism
U
فلسفهء مذهب اوانجلی
aristotelian
U
مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو
analytic
U
مربوط به مکتب یا فلسفهء تحلیلی
analytical
U
مربوط به مکتب یا فلسفهء تحلیلی
aristotelean
U
مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو
tyranny
U
استبداد
autarchy
U
استبداد
autarky
U
استبداد
despotism
U
استبداد
absoluteness
U
استبداد
opinionatedness
U
استبداد
totalitarianism
U
استبداد
absolutist
U
طرفدار استبداد
empowered
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
machiavellism
U
اصول عقایدماکیاولی فیلسوف وسیاستمدار ایتالیایی قرن 51که فلسفه استبداد جدید نیزنامیده میشود
creativeness
U
قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power
U
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism
U
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
radar discrimination
U
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
yeep joung
U
تمرکز
centralisation
U
تمرکز
focusing
U
تمرکز
centralization
U
تمرکز
concentrations
U
تمرکز
centering
U
تمرکز
concentration
U
تمرکز
concentrates
U
تمرکز دادن
retaining
U
تمرکز دادن
retained
U
تمرکز دادن
center spuare
U
زاویه تمرکز
concentrating
U
تمرکز دادن
concentrating
U
تمرکز کردن
concentrates
U
تمرکز کردن
concentrate
U
تمرکز دادن
concentrate
U
تمرکز کردن
stress concentration
U
تمرکز تنش
crossover
U
تمرکز نخستین
electrostatic focusing
U
تمرکز الکتروستاتیکی
period of concentration
U
زمان تمرکز
visual focusing
U
تمرکز دیداری
cost center
U
تمرکز هزینه
retains
U
تمرکز دادن
concentration ratio
U
نرخ تمرکز
centralist
U
طرفدار تمرکز
concentrations
U
تمرکز عده ها
electromagnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
horizontal integration
U
تمرکز افقی
focusing coil
U
پیچک تمرکز
center
U
تمرکز یافتن
focusing control
U
تنظیم تمرکز
post deflection focusing
U
تمرکز پس از انحراف
focalization
U
تمرکز در کانون
focusing magnet
U
مغناطیس تمرکز ده
centering tool
U
ابزار تمرکز
totalitarianism
U
تمرکز گرایی
decentralization
U
عدم تمرکز
gas focusing
U
تمرکز با گاز
ionic focusing
U
تمرکز با گاز
line concentrator
U
تمرکز کننده خط
cathexis
U
تمرکز روانی
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
centralists
U
طرفدار تمرکز
centered
U
تمرکز یافتن
automatic focusing
U
تمرکز خودکار
centers
U
تمرکز یافتن
concentative
U
تمرکز دهنده
centre
U
تمرکز یافتن
centred
U
تمرکز یافتن
magnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
degree of centralization
U
درجه تمرکز
data concentration
U
تمرکز داده
concentration
U
تمرکز عده ها
concentration of fire
U
تمرکز اتش
electron focusing
U
تمرکز الکترون
retain
U
تمرکز دادن
self focus
U
تنظیم تمرکز خودکار
critical concentration
U
میزان تمرکز بحرانی
masses
U
تمرکز قوای جنگی
mass
U
تمرکز قوای جنگی
massing
U
تمرکز قوای جنگی
concentrating
U
تمرکز دادن تغلیظ
decentralize
U
عدم تمرکز دادن
bourrelet
U
ورم تمرکز گلوله
decentralises
U
عدم تمرکز دادن
decentralizing
U
عدم تمرکز دادن
decentralised
U
عدم تمرکز دادن
concentration area
U
منطقه تمرکز اتش
massing of fire
U
تمرکز دادن اتشها
decentralizes
U
عدم تمرکز دادن
centralized design
U
طراحی تمرکز یافته
concentrate
U
تمرکز دادن تغلیظ
concentrates
U
تمرکز دادن تغلیظ
decentralising
U
عدم تمرکز دادن
centralises
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
electron beam focusing
U
تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralizes
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter
U
تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralised
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralism
U
سیستم تمرکز در اداره مملکت
permanent magnet focusing
U
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet centering
U
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
cathectic
U
وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
localization
U
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
centralised
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
Zionism
U
نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
centralizing
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
hit the high spots
<idiom>
U
روی نکته اصلی تمرکز کردن
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
centralising
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
decentralism
U
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
centralize
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
gather writer
U
تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
condenser
U
الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
grommet
U
حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
Zionist
U
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
tabbing
U
ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics
U
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley
U
محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism
U
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vigour
U
قدرت
commanding
U
با قدرت
powering
U
قدرت
powers
U
قدرت
force
U
قدرت
zing
U
قدرت
might
U
قدرت
energies
U
قدرت
potency
U
قدرت
power
U
قدرت
nerves
U
قدرت
godown
U
قدرت
inauthoritative
U
بی قدرت
energy
U
قدرت
nerve
U
قدرت
powered
U
قدرت
strength
U
قدرت
strong-arm
U
قدرت
strong arm
U
قدرت
vim
U
قدرت
vigor
U
قدرت
strenght
U
قدرت
capability
U
قدرت
tension
U
قدرت
tensions
U
قدرت
forces
U
قدرت
forcing
U
قدرت
posse
U
قدرت
posses
U
قدرت
strengths
U
قدرت
vis
U
قدرت
abilities
U
قدرت
will power
<idiom>
U
قدرت
power takeoff
U
قدرت
sovereignty
U
قدرت
authority
U
قدرت
ability
U
قدرت
sabot
U
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism
U
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
dielectric power
U
قدرت دی الکتریکی
effective power
U
قدرت موثر
detectability
U
قدرت اشکارسازی
economic power
U
قدرت اقتصادی
economic potential
U
قدرت اقتصادی
destructivity
U
قدرت تخریب
detection range
U
قدرت اکتشافی
driving power
U
قدرت محرکه
dielectric strength
U
قدرت دی الکتریک
diagonal power
U
قدرت قطری
cogency
U
قدرت عقیده
combat power
U
قدرت رزمی
emissive power
U
قدرت صدور
deglutition
U
قدرت بلع
countervailing power
U
قدرت همسنگ
explosive energy
U
قدرت انفجار
explosive force
U
قدرت انفجار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com