English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flanker U عده مامور تک جناحی استحکامات جناحی یکان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
out flanking U جناحی
flank development U گسترش جناحی
flank observation U دیدبانی جناحی
flanking fire U اتش جناحی
to roll up the enemy line U حمله جناحی
flank U احاطه جناحی
flanked U احاطه جناحی
flanking U احاطه جناحی
lateral U جنبی جناحی
abutment U پایه جناحی
flank openings U گشایشهای جناحی شطرنج
pinions U چرخ دنده جناحی
pinion U چرخ دنده جناحی
pinioning U چرخ دنده جناحی
alate U دارای قسمتهای جناحی
epaulement U استحکام موقتی جناحی مترس
abutment U پایه جناحی پشت بند دیوار
wingman U خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند خلبان جناحی
tetrapterous U دارای چهار بال چهار جناحی
shadower U یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
affiliated unit U یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
out flank U دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
hunter killer U نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
seabee U گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
zeroed out U ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
visit of courtesy U بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
force augmentation U تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
tenant U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
parent U یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
detail U شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity U یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
detailing U شرح مفصل یکان بقیه یکان
line replacement U یکان تعویض کننده یکان جبهه
combat arms U یکان رزمی یکان درگیر در رزم
designations U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designation U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element U یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill U سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
command information program U برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
fortifications U استحکامات
forts U استحکامات
casemate U استحکامات
worked U استحکامات
work U استحکامات
fieldwork U استحکامات
fortification U استحکامات
rampart U استحکامات
pioneer U مهندس استحکامات
jetties U استحکامات جنگی
fortress U استحکامات نظامی
pioneered U مهندس استحکامات
pioneers U مهندس استحکامات
fiedl fortifications U استحکامات صحرایی
ensconcing U استحکامات ساختن
ensconces U استحکامات ساختن
ensconced U استحکامات ساختن
ensconce U استحکامات ساختن
jetty U استحکامات جنگی
counter approach U استحکامات متقابله
rampire U استحکامات خاکریز
bastion U سنگر و استحکامات
fortresses U استحکامات نظامی
vallation U استحکامات خندق
bastions U سنگر و استحکامات
fortified U دارای استحکامات
readiness condition U وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
defence U دفاع کردن استحکامات
dug in U استحکامات سنگر اماده
defense U دفاع کردن استحکامات
castellate U دارای استحکامات کردن
rampart U دارای استحکامات کردن
defenses U دفاع کردن استحکامات
horn-work U [استحکامات بیرونی با دو سنگر]
advanced work U استحکامات اصلی ساختمان
vallum U دارای استحکامات کردن
Cashel U [استحکامات دفاعی ایرلندی]
fortified church U [کلیسایی دارای استحکامات نظامی]
trench U استحکامات خندقی شیار طولانی
sally port U درب اصلی قلعه یا استحکامات
fortified U سنگربندی شده دارای استحکامات
trenches U استحکامات خندقی شیار طولانی
defilade U جان پناه استحکامات تدافعی
vallum U بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
redoubt U موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
contravallation U استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
redan U استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
aeromedical unit U یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit U یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit U یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
cellular unit U یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
division slice U یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
guiden U پرچم یکان پرچم نماینده یکان
castellation U تهیه استحکامات تدافعی سنگربندی کردن مستحکم کردن
commissioner U مامور
commissionaire U مامور
commissionaires U مامور
bedell U مامور
functionery U مامور
officer U مامور
functionaries U مامور
officers U مامور
official U مامور
commissioners U مامور
bedel U مامور
appointed U مامور
missionaries U مامور
agents U مامور
missionary U مامور
ranksman U مامور صف
functionary U مامور
agent U مامور
pursuivant U مامور
fortifies U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortify U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifying U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
bureaucrat U مامور اداری
inquisitors U مامور تحقیق
assignee U نماینده مامور
inquisitor U مامور تحقیق
investigators U مامور تحقیق
High Commissioner U مامور عالیرتبه
High Commissioners U مامور عالیرتبه
attackman U مامور حمله
envoi U مامور نماینده
consular officer U مامور کنسولی
emissaries U مامور مخفی
investigator U مامور تحقیق
officers U مامور متصدی
diplomatic officer U مامور سیاسی
emissary U مامور مخفی
communicants U مامور ابلاغ
emissary U مامور سری
executors U مامور اجرا
emissaries U مامور سری
custom assersor U مامور گمرک
diplomatic agent U مامور سیاسی
customs appraisor U مامور گمرک
executor U مامور اجرا
scout U مامور اکتشاف
officer U مامور متصدی
scouted U مامور اکتشاف
scouts U مامور اکتشاف
hangman U مامور اعدام
hangmen U مامور اعدام
communicant U مامور ابلاغ
bureaucrats U مامور اداری
bumbailiff U مامور اجرا
counterspy U مامور ضد جاسوسی
customs officer U مامور گمرک
executive bailiff U مامور اجرا
paymasters U مامور پرداخت
secret agent U مامور مخفی
police officers U مامور پلیس
police officer U مامور پلیس
waggoner U مامور واگن
typographer U مامور چاپخانه
executioner U مامور اعدام
executioners U مامور اعدام
tollman U مامور نواقل
probation officer U مامور نافر
probation officers U مامور نافر
sergeant at arms U مامور اجرا
paymaster U مامور پرداخت
secret agents U مامور مخفی
censor U مامور سانسور
censored U مامور سانسور
censoring U مامور سانسور
censors U مامور سانسور
defector in place U مامور مخفی
mole U مامور مخفی
send on duty U مامور کردن
file clerk U مامور بایگانی
envoy U فرستاده مامور
envoys U مامور نماینده
envoys U فرستاده مامور
bailiff U مامور اجرا
purchasing officer U مامور خرید
pointsman U مامور راهنمائی
envoy U مامور نماینده
on sentry U مامور نگهبانی
bailiffs U مامور اجرا
policeman U مامور پلیس
policemen U مامور پلیس
sergeant U مامور اجرا
sergeants U مامور اجرا
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
revenuer U مامور مالیاتی
appoint U مامور کردن
lictor U مامور اجرا
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com