English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
turn over U عایدی فعالیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
returns U عایدی
revenue U عایدی
earning U عایدی
yields U عایدی
yielded U عایدی
returned U عایدی
returning U عایدی
yield U عایدی
income U عایدی
meaner U عایدی
meanest U عایدی
earnings U عایدی
comings in U عایدی
making U عایدی
return U عایدی
mean U عایدی
perquisite U عایدی اکتسابی
profits U عایدی داشتن
perquisites U عایدی اکتسابی
profit U عایدی داشتن
profited U عایدی داشتن
yield tax U مالیات بر عایدی
interest profit U عایدی حاصل از بهره
perquisites U عایدی اضافه برحقوق
perquisite U عایدی اضافه برحقوق
bonanza U منبع عایدی مهم
bonanzas U منبع عایدی مهم
activities U فعالیت
acting U فعالیت
activeness U فعالیت
activation U فعالیت
activity U فعالیت
function U فعالیت
stir U فعالیت
functioned U فعالیت
functions U فعالیت
actuality U فعالیت
stirred U فعالیت
exercises U فعالیت
stirrings U فعالیت
exercised U فعالیت
stirs U فعالیت
exercise U فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
auxiliary activity U فعالیت فرعی
activity quotient U بهر فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
off year U سال کم فعالیت
on stream U درحال فعالیت
operant U فعالیت کننده
operating level U سطح فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
random activity U فعالیت تصادفی
reactivation U فعالیت مجدد
somatotonia U فعالیت گرایی
low activity U فعالیت پایین
hey day U روز پر فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
politicking U فعالیت سیاسی
business activity U فعالیت بازرگانی
cerebration U فعالیت مغزی
critical activity U فعالیت بحرانی
somatotonic U فعالیت گرا
activity light U چراغ فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
activates U به فعالیت پرداختن
activating U به فعالیت پرداختن
inactivity U عدم فعالیت
events U عمل یا فعالیت
venture U فعالیت اقتصادی
event U عمل یا فعالیت
ventured U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
venturing U فعالیت اقتصادی
activated U به فعالیت پرداختن
activity coefficient U ضریب فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
activity drive U سائق فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
activity chart U نمودار فعالیت
inaction U بدون فعالیت
orbit U دور حدود فعالیت
formed U سابقه فعالیت اسب
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
orbits U دور حدود فعالیت
forms U سابقه فعالیت اسب
byways U کار یا فعالیت جنبی
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
self activity U فعالیت خود بخود
muzzling U مانع فعالیت شدن
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
byway U کار یا فعالیت جنبی
muzzle U مانع فعالیت شدن
orbited U دور حدود فعالیت
muzzled U مانع فعالیت شدن
pickup U تجدید فعالیت چیدن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
muzzles U مانع فعالیت شدن
form U سابقه فعالیت اسب
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
slumps U کاهش فعالیت رکود
slumping U کاهش فعالیت رکود
slumped U کاهش فعالیت رکود
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
slump U کاهش فعالیت رکود
sphere U مرتبه حدود فعالیت
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
background U فعالیت ارتباط دادهای
spheres U مرتبه حدود فعالیت
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
efficiency U فعالیت مفید بازده
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
league of nations U تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party U یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity U قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com