English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
epitomised U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing U صورت خارجی به چیزی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
incarnate U صورت خارجی دادن
exteriorization U صورت خارجی دادن به
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
incarnation U صورت خارجی
incarnations U صورت خارجی
imbody U صورت خارجی
materializes U صورت خارجی بخود گرفتن
materialised U صورت خارجی بخود گرفتن
materialises U صورت خارجی بخود گرفتن
materialising U صورت خارجی بخود گرفتن
materialized U صورت خارجی بخود گرفتن
materialize U صورت خارجی بخود گرفتن
materializing U صورت خارجی بخود گرفتن
bussed U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussing U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
buses U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busses U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busing U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bused U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bus U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
highway U باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
highways U باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
bussing U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
buses U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busing U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bus U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussed U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busses U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bused U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
positive externalities U صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
skew U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
diagrams U رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
diagram U رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
effectuate U انجام دادن صورت دادن
stat [on something] U واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
exterior angle U زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
external symbol dictionary U فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity U جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
indicator U چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
put into effect U صورت دادن
actualise [British] U صورت دادن
make something happen U صورت دادن
carry into effect U صورت دادن
put inpractice U صورت دادن
to put in to shape U سر و صورت دادن
put ineffect U صورت دادن
carry out U صورت دادن
implement U صورت دادن
carry ineffect U صورت دادن
actualize U صورت دادن
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
furbishing U صورت تازه دادن به
organizing U سرو صورت دادن
organising U سرو صورت دادن
to give an examination U صورت امتحان دادن
organize U سرو صورت دادن
organizes U سرو صورت دادن
furbishes U صورت تازه دادن به
transfigure U تغییر صورت دادن
transfiguring U تغییر صورت دادن
furbished U صورت تازه دادن به
organises U سرو صورت دادن
furbish U صورت تازه دادن به
transfigured U تغییر صورت دادن
transfigures U تغییر صورت دادن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
foreign exchange U پول خارجی ارز خارجی
outwork U استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
idealized U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
exteriorize U بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
idealizes U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
bind U چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
binds U چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
duble option U خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
string out <idiom> U کش دادن چیزی
wilson U پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies U عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
locus in quo U جای رخ دادن چیزی
boosting U افزایش دادن چیزی
measure U توقف رخ دادن چیزی
pushed U چیزی را زور دادن
to rent out something U اجاره دادن چیزی
to hire out something U اجاره دادن چیزی
to put in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to cut something U چیزی را کاهش دادن
prevent U توقف رخ دادن چیزی
preventing U توقف رخ دادن چیزی
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
prevents U توقف رخ دادن چیزی
boosted U افزایش دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
boosts U افزایش دادن چیزی
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
to let something on a lease U اجاره دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
to hire out something U کرایه دادن چیزی
to rent out something U کرایه دادن چیزی
to let something on a lease U کرایه دادن چیزی
push U چیزی را زور دادن
put in U قرار دادن چیزی در
boost U افزایش دادن چیزی
integrate U درشکم چیزی جا دادن
to book something U چیزی را سفارش دادن
integrating U درشکم چیزی جا دادن
hand in <idiom> U به کسی چیزی دادن
to pass somebody something U به کسی چیزی دادن
to hand somebody something U به کسی چیزی دادن
to plug in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to buoy something [up] U به کسی [چیزی] دل دادن
to smell [of] U بوی [چیزی] دادن
integrates U درشکم چیزی جا دادن
give away <idiom> U دادن چیزی به کسی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
reimburses U خرج چیزی را دادن
to lean against something U پشت دادن به چیزی
pushes U چیزی را زور دادن
reimbursed U خرج چیزی را دادن
reimburse U خرج چیزی را دادن
reimbursing U خرج چیزی را دادن
redo U انجام دادن مجدد چیزی
to fire up something U با تحریک چیزی را افزایش دادن
redid U انجام دادن مجدد چیزی
to bring down somebody [something] U کسی [چیزی] را شکست دادن
embowel U در شکم چیزی قرار دادن
finishes U انجام دادن چیزی تا انتها
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
to equip something U چیزی را ساز و برگ دادن
settle a score with someone <idiom> U عین چیزی را به کسی پس دادن
redone U انجام دادن مجدد چیزی
pitch in <idiom> U به چیزی پول یا کمک دادن
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
hard on (someone/something) <idiom> U آزار دادن کسی یا چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
to p athing to a person U کسی را از چیزی بهره دادن
contains U قرار دادن چیزی در درون
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
contain U قرار دادن چیزی در درون
catch up with (someone or something) <idiom> U وقف دادن به کسی یا چیزی
movement U تغییر دادن محل چیزی
to give somebody [something] a helping hand U به کسی [چیزی ] یک دست دادن
representation U عمل نشان دادن چیزی
to put something to the vote U درباره چیزی رای دادن
to get something to somebody U تحویل دادن چیزی به کسی
to make out someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
representations U عمل نشان دادن چیزی
to weigh in [on something] U تذکر دادن [در مورد چیزی]
to cause the downfall of somebody [something] U کسی [چیزی] را شکست دادن
move U تغییر دادن محل چیزی
advances U حرکت دادن چیزی به جلو
transfuse U چیزی را نقل وانتقال دادن
setover U روی چیزی قرار دادن
prevention U مانع رخ دادن چیزی شدن
advancing U حرکت دادن چیزی به جلو
advance U حرکت دادن چیزی به جلو
to discern someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
overglaze U روی چیزی را لعاب دادن
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
moves U تغییر دادن محل چیزی
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
moved U تغییر دادن محل چیزی
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
contained U قرار دادن چیزی در درون
to drop something off [at someone's] U چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
pans U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com