Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
repine
U
شکایت کردن شکوه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gripe
U
شکوه کردن
plains
U
شکوه کردن
plainer
U
شکوه کردن
plain
U
شکوه کردن
plainest
U
شکوه کردن
creaked
U
شکوه وشکایت کردن
creak
U
شکوه وشکایت کردن
creaks
U
شکوه وشکایت کردن
creaking
U
شکوه وشکایت کردن
suing
U
شکایت کردن
bitched
U
شکایت کردن
lodge an a appeal
U
شکایت کردن
bitch
U
شکایت کردن
complaining
U
شکایت کردن
to lodge a complaint
U
شکایت کردن
complained
U
شکایت کردن
lodge a complaint
U
شکایت کردن
complains
U
شکایت کردن
bitches
U
شکایت کردن
sued
U
شکایت کردن
sue
U
شکایت کردن
sues
U
شکایت کردن
bitching
U
شکایت کردن
complain
U
شکایت کردن
complaining against injustice
U
شکایت کردن
beef
U
شکوه وشکایت کردن تقویت کردن
beefed up
U
شکوه وشکایت کردن تقویت کردن
sues
U
به دادگاه شکایت کردن
sued
U
به دادگاه شکایت کردن
suing
U
به دادگاه شکایت کردن
petitions
U
شکایت کردن دادخواست
petitioning
U
شکایت کردن دادخواست
petition
U
شکایت کردن دادخواست
petitioned
U
شکایت کردن دادخواست
sue
U
به دادگاه شکایت کردن
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
inform against someone
U
از دست کسی شکایت کردن
to redress any one's grievance
U
شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
fin de non recevoir
U
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
to sue somebody for libel
[slander]
U
از کسی برای افترا
[تهمت]
شکایت کردن
[حقوق]
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
to make a complaint
[about]
U
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
gloriousness
U
شکوه
plaints
U
شکوه
lustreer
U
شکوه
stateless
U
بی شکوه
princeliness
U
شکوه
glorious
U
با شکوه
pomp
U
شکوه
plainer
U
شکوه
gorgeousness
U
شکوه
plaint
U
شکوه
gala
U
با شکوه
plainest
U
شکوه
querulous
U
شکوه گر
plains
U
شکوه
plain
U
شکوه
refulgence
U
شکوه
magnificence
U
شکوه
imperial
U
با شکوه
grandeur
U
شکوه
magnitude
U
شکوه
effulgence
U
شکوه
resplendency
U
شکوه
galas
U
با شکوه
stateliness
U
شکوه
resplendence
U
شکوه
pomposity
U
شکوه
magneficence
U
شکوه
lush
U
پرپشت با شکوه
gloriously
U
بطور با شکوه
princely
U
با شکوه شاهانه
gallantly
U
بطور با شکوه
lusher
U
پرپشت با شکوه
luxuriating
U
شکوه یافتن
pageantry
U
نمایش با شکوه
lushes
U
پرپشت با شکوه
luxuriate
U
شکوه یافتن
glory
U
شکوه نور
luxuriates
U
شکوه یافتن
luxuriated
U
شکوه یافتن
lushest
U
پرپشت با شکوه
glories
U
شکوه نور
parade
U
نمایش با شکوه جلوه
paraded
U
نمایش با شکوه جلوه
parades
U
نمایش با شکوه جلوه
parading
U
نمایش با شکوه جلوه
plaintive
U
شکوه امیز سوزناک
luxuriance
U
شکوه وجلال فراوان
splendor
U
شکوه وجلال زرق وبرق
splendour
U
شکوه وجلال زرق وبرق
splendors
U
شکوه وجلال زرق وبرق
splendours
U
شکوه وجلال زرق وبرق
gripe
U
شکایت
groaned
U
شکایت
complaint
U
شکایت
groaning
U
شکایت
groans
U
شکایت
protests
U
شکایت
moaning
U
شکایت
plaints
U
شکایت
moaned
U
شکایت
moan
U
شکایت
plaint
U
شکایت
groan
U
شکایت
protested
U
شکایت
grievance
U
شکایت
i heard him
U
شکایت
protest
U
شکایت
protesting
U
شکایت
moans
U
شکایت
murmurs
U
شکایت شایعات
cross bill
U
شکایت متقابل
murmuring
U
شکایت شایعات
denunciations
U
اتهام شکایت
murmured
U
شکایت شایعات
gravamen
U
اصل شکایت
grumblingly
U
شکایت کنان
murmur
U
شکایت شایعات
denunciation
U
اتهام شکایت
grievance
U
موضوع شکایت
discontent
U
گله شکایت
grounded (his complaint was not grounded
U
شکایت او بی اساس بود
he complained with reason
U
بیخود شکایت نمیکرد
i hear him complain
U
میشنوم که شکایت می کنند
gravamen
U
شکایت رسمی شکوائیه
To lodge a complaint .
U
درمقام شکایت بر آمدن
there is no ground for his complaint
U
شکایت او بیمورد است
squawk about
<idiom>
U
شکایت درموردچیزی داشتن
Stop complaining.
U
[اینقدر]
شکایت نکن.
look a gift horse in the mouth
<idiom>
U
شکایت از هدیهای که کامل نیست
rumble
U
چیز پرسر و صدا شکایت
rumbled
U
چیز پرسر و صدا شکایت
griper
U
کسیکه مرتب شکایت میکند
rumbles
U
چیز پرسر و صدا شکایت
take one's own medicine
<idiom>
U
پذیرش محاکمه بدون شکایت
to inform against someone
U
شکایت پیش کسی بردن
to rumble on
[British E]
U
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
cry over spilt milk
<idiom>
U
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com