English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
partner U شریک کردن شریک
partnered U شریک کردن شریک
partnering U شریک کردن شریک
partners U شریک کردن شریک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
partake U شرکت کردن شریک شدن در
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
lift U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts U بلند کردن شریک رقص اززمین
associate U شریک کردن همدست
associate U شریک کردن
associated U شریک کردن همدست
associated U شریک کردن
associates U شریک کردن همدست
associates U شریک کردن
associating U شریک کردن همدست
associating U شریک کردن
Other Matches
yokefellow U شریک شریک زندگی
ostensible U شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
he was a partner with me U با من شریک یا انباز بود شریک من بود
partnered U شریک
sharer U شریک
partner U شریک
backers U شریک
pardner U شریک
partners U شریک
partnering U شریک
compatriots U شریک
compatriot U شریک
backer U شریک
participants U شریک
complier U شریک
associating U شریک
associates U شریک
associated U شریک
participant U شریک
accessory U شریک
companies U شریک
accessorial U شریک
consort U شریک
consorting U شریک
consorts U شریک
copratner U شریک
copartner U شریک
counterpart U شریک
counterparts U شریک
coparcener U شریک
company U شریک
associate U شریک
partaker U شریک
conpanion U شریک
pals U شریک
participator U شریک
privy U شریک
consorted U شریک
pal U شریک
coagent U شریک
joint U شریک
partner U شریک شدن
participates U شریک شدن
participants U شریک در جرم
ostensible U شریک اسمی
chip in <idiom> U شریک شدن
aider and abettor U شریک در جرم
participant U شریک در جرم
joint owner U شریک ملک
participate U شریک شدن
nominal partner U شریک اسمی
fellow heir U شریک ارث
corespondent U شریک جرم
party U طرف شریک
cosignatory U شریک در امضا
general partner U شریک ضامن
joint heir U شریک ارث
fellow or foint heir U شریک الارث
participated U شریک شدن
joint hands U شریک شدن
partnered U شریک شدن
coheir U شریک ارث
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
devil's advocate U شریک شیطان
fllowheir U شریک ارث
coheir U شریک در ارث
partners U شریک شدن
particeps criminis U شریک جرم
devil's advocates U شریک شیطان
conspirator U شریک فتنه
duumvir U شریک مقام
partnering U شریک شدن
conspirators U شریک فتنه
abetter U شریک جرم
parcener U شریک مشاع
p in the second degree U شریک جرم
half U شریک ناقص
sleeping partner U شریک سرمایه رسان
to be an accessory to murder U شریک در قتل بودن
enter into partnership with someone U با کسی شریک شدن
coauthor U شریک در تالیف ونگارش
accomplices U شریک یامعاون جرم
cobelligerent U شریک درتجاوز یا خصومت
accomplice شریک یا معاون جرم
jack on both sides U شریک دزدورفیق قافله
silent partner U شریک سرمایه رسان
sleeping partners U شریک سرمایه رسان
part owners U افراد شریک المال
directed U مستقیم یابدون شریک سوم
duumvir U شریک رتبه حکومت دو نفری
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
partaken U شریک شدن بهره داشتن
non-resident partner U شریک غیر مقیم [اقتصاد]
partakes U شریک شدن بهره داشتن
pool U شریک شدن باهم اتحادکردن
to p with others in something U درچیزی بادیگران شریک شدن
directs U مستقیم یابدون شریک سوم
pooled U شریک شدن باهم اتحادکردن
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
Why did you give away your business patern ? U چرا شریک خودت را لو دادی ؟
preemptor U شریک دارای حق تقدم در خرید
pools U شریک شدن باهم اتحادکردن
life long U شریک عمر مادام العمری
partaking U شریک شدن بهره داشتن
to be complicit in [with] something U [در جرمی] شریک بودن [قانون ]
partook U شریک شدن سهم گرفتن
to become an accessory to a crime U در جرمی شریک شدن [قانون ]
partake U شریک شدن بهره داشتن
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb> U شریک دزد و رفیق قافله .
to throw one's lot U با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
double up <idiom> U اتاق خود را باکسی شریک بودن
double up U در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
sole tenant U مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
corporative state U حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
cohabitant U شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
pacer U شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
A man who pays promplty shares in others . <proverb> U آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
king's evidence U گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
forwarding merchant U حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
associated U شریک شدن همراه شدن
coparcener U شریک مشاع دارای حق مشاع
associates U شریک شدن همراه شدن
associate U شریک شدن همراه شدن
associating U شریک شدن همراه شدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com