Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off
U
شروع کردن شروع شدن
synergism
U
همکاری
cooperation
U
همکاری
competitions
U
همکاری
co-operate
U
همکاری
competition
U
همکاری
collaboration
U
همکاری
cahoots
U
همکاری
synergy
U
همکاری یاری
noncooperation
U
عدم همکاری
synergistic
U
همکاری کننده
teamwork
U
روح همکاری
logrolling
U
همکاری متقابل
assists
U
یاور همکاری
assisted
U
یاور همکاری
close controlled
U
همکاری نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
pull together
U
همکاری کردن
coact
U
همکاری کردن
synergistic
U
مربوط به همکاری
cooperator
U
همکاری کننده
disaffiliate
U
همکاری نکردن
disaffiliation
U
عدم همکاری
antagonistic cooperation
U
همکاری ناساز
assist
U
یاور همکاری
mutualism
U
اصول همکاری
disassociate
U
همکاری نکردن
logroll
U
همکاری کردن
co-operation
U
همکاری مشترک
assisting
U
یاور همکاری
collaboration
U
همکاری مشترک
incoordination
U
عدم همکاری
solidarity
U
همکاری همبستگی
cooperation
U
همکاری مشترک
disassociates
U
همکاری نکردن
disassociating
U
همکاری نکردن
incoordinate
U
فاقد حس همکاری
disassociated
U
همکاری نکردن
cooperative work
U
همکاری مشترک
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
disassociation
U
عدم یا فسخ همکاری
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
contribution
U
هم بخشی همکاری وکمک
contributions
U
هم بخشی همکاری وکمک
cooperation
U
همکاری تشریک مساعی
gung-ho
U
آمادهی همکاری و عمل
dissociate
U
قطع همکاری وشرکت
dissociates
U
قطع همکاری وشرکت
dissociating
U
قطع همکاری وشرکت
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
to distance
[dissociate]
oneself from
U
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
abasia
U
عدم همکاری عضلات محرکه
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
organization for economic co opration
U
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
disaffiliate
U
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
organization for european economic coopr
U
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
initiation
U
شروع کار شروع
synergetic
U
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
consolidation psychological operation
U
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
U
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
community relations
U
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
internationalism
U
روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
interoperability
U
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
pan american union
U
سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
beginnings
U
شروع
open fire
U
شروع
inchoation
U
شروع
Redo it. Do it over again.
U
از سر شروع کن
inception
U
شروع
beginning
U
شروع
kick-off
<idiom>
U
شروع
get-go
<idiom>
U
شروع
right of begin
U
حق شروع
incipience or ency
U
شروع
onset
U
شروع
opening
U
شروع
openings
U
شروع
kick off
U
شروع
jump off
U
شروع حمله
jump off
U
شروع بحمله
come to
<idiom>
U
شروع کاری
incipit
U
شروع و اغاز
kick off
U
شروع حمله
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
initial
U
نقط ه شروع
initialed
U
نقط ه شروع
initialing
U
نقط ه شروع
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
initialled
U
نقط ه شروع
initial point
U
نقطه شروع
commence
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
commencing
U
شروع کردن
burgeon
U
شروع برشدکردن
burgeoned
U
شروع برشدکردن
burgeoning
U
شروع برشدکردن
burgeons
U
شروع برشدکردن
germinate
U
شروع به رشدکردن
germinated
U
شروع به رشدکردن
launch an attack
U
شروع حمله
germinates
U
شروع به رشدکردن
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
germinating
U
شروع به رشدکردن
commenced
U
شروع کردن
initialling
U
نقط ه شروع
initials
U
نقط ه شروع
restart
U
شروع مجدد
start element
U
عنصر شروع
start key
کلید شروع
start of heading
U
شروع عنوان
firing line
U
خط شروع تیراندازی
start of taxt
U
شروع متن
dozy
U
شروع به فسادکرده
doziest
U
شروع به فسادکرده
dozier
U
شروع به فسادکرده
start signal
U
علامت شروع
starting block
U
سکوی شروع
start bit
U
بیت شروع
splash line
U
خط شروع غواصی
restart
U
شروع دوباره
rise and shine
U
شروع بیداری
cold start
U
شروع سرد
scratch line
U
خط شروع مسابقه
proceed with deliberations
U
شروع مذاکرات
commencer
U
شروع کننده
set in
U
شروع کردن
set out
U
شروع بکارکردن
attempted theft
U
شروع به سرقت
starting gate
U
دروازه شروع
starting platform
U
سکوی شروع
streek
U
شروع کردن
alpha
U
اغاز شروع
line of departure
U
خط شروع حمله
put in hand
U
شروع کردن
origins
U
نقطه شروع
origin
U
نقطه شروع
to strike into
U
شروع کردن
began
U
شروع کرده
outbreaks
U
شروع حادثه
outbreak
U
شروع حادثه
trig
U
خط شروع مسابقه
alphas
U
اغاز شروع
resumption
U
تجدید شروع
hash mark
U
خط شروع مسابقه
headstart
U
امتیاز در شروع
valuing
U
نقط ه شروع
lis mota
U
شروع دعوی
values
U
نقط ه شروع
value
U
نقط ه شروع
tee off
U
شروع کردن
terminus a que
U
نقطه شروع
sorties
U
شروع حرکت
sortie
U
شروع حرکت
warm start
U
شروع گرم
shove off
<idiom>
U
شروع ،ترک
zero
U
محل شروع
beginning of message
U
شروع پیغام
set about
<idiom>
U
شروع کردن
attempts
U
شروع به جرم
beginning of message
U
شروع پیام
embarked
U
شروع کردن
attempted
U
شروع به جرم
touch off
<idiom>
U
شروع کاری
take up
<idiom>
U
شروع کردن
take up
<idiom>
U
شروع یک سرگرمی
attempt
U
شروع به جرم
start in
<idiom>
U
شروع کار
beginning of negotiations
U
شروع مذاکره
zeroes
U
محل شروع
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
attempting
U
شروع به جرم
embark upon
U
شروع کردن
zeros
U
محل شروع
embarks
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
embark
U
شروع کردن
starters
U
شروع کننده
starter
U
شروع کننده
here goes nothing
<idiom>
U
آماده شروع
european monetary agreement
U
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
bomb out
U
شروع شیرجه از هواپیما
attempted murder
U
شروع به قتل عمد
attempting to inflict injury
U
شروع به ایراد جرح
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
attempter
U
شروع کننده به جرم
zero hour
U
ساعت شروع عملیات
to start
U
شروع کردن به دویدن
som
U
شروع پیام essage
atemmpting the imposible
U
شروع به جرم محال
start
U
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com