Perdic | شرافت نفس داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	respect oneself U	شرافت نفس داشتن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	particianship U	شرافت
	honor U	شرافت
	gentility U	شرافت نجابت
	ennobles U	شرافت دادن بلندکردن
	ennobled U	شرافت دادن بلندکردن
	ennobling U	شرافت دادن بلندکردن
	ennoble U	شرافت دادن بلندکردن
	self respect U	شرافت نفس مناعت طبع
	loved i nothonour more U	اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
	To pawn ones life ( honour) . U	زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
	to respect oneself U	رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
	money to burn <idiom> U	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
	longer U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longed U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longs U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longest U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long- U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	to keep down U	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
	to keep up U	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
	meaner U	مقصود داشتن هدف داشتن
	mean U	مقصود داشتن هدف داشتن
	hope U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hopes U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	meanest U	مقصود داشتن هدف داشتن
	abhors U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	hoping U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	reside U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	proffer U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	differing U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	differed U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	to have by heart U	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
	differ U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	resides U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	hoped U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	cost U	قیمت داشتن ارزش داشتن
	resided U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	abhorred U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	abhorring U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	proffers U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffering U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffered U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	differs U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	upkeep U	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
	lead a dog's life <idiom> U	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
	long for U	اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
	to have something in reserve U	چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
	owns U	داشتن
	lack U	کم داشتن
	to go hot U	تب داشتن
	relieve U	داشتن
	monogyny U	داشتن یک زن
	relieves U	داشتن
	relieving U	داشتن
	own U	داشتن
	owned U	داشتن
	owning U	داشتن
	lacked U	کم داشتن
	lacks U	کم داشتن
	possesses U	داشتن
	lackvt U	کم داشتن
	possessing U	داشتن
	possess U	داشتن
	intercommon U	داشتن
	wanted U	کم داشتن
	bears U	داشتن
	bear U	در بر داشتن
	bear U	داشتن
	bears U	در بر داشتن
	doubting U	شک داشتن
	doubt U	شک داشتن
	to hold a meeting U	داشتن
	redolence U	بو داشتن
	to be in a f. U	تب داشتن
	to have f. U	تب داشتن
	to hold U	داشتن
	to be feverish U	تب داشتن
	doubted U	شک داشتن
	to have U	داشتن
	want U	کم داشتن
	having U	داشتن
	to possess U	داشتن
	to have possession of U	داشتن
	doubts U	شک داشتن
	have U	داشتن
	aspires U	ارزو داشتن
	resides U	اقامت داشتن
	resided U	اقامت داشتن
	reside U	اقامت داشتن
	aspired U	هوش داشتن
	aspired U	ارزو داشتن
	up to <idiom> U	بستگی داشتن به
	aspire U	ارزو داشتن
	aspire U	هوش داشتن
	provides U	مقرر داشتن
	provide U	مقرر داشتن
	contests U	اعتراض داشتن بر
	loathe U	نفرت داشتن از
	loathed U	نفرت داشتن از
	loathes U	نفرت داشتن از
	stand off <idiom> U	دورنگه داشتن
	contesting U	اعتراض داشتن بر
	contested U	اعتراض داشتن بر
	contest U	اعتراض داشتن بر
	withholds U	دریغ داشتن
	withheld U	دریغ داشتن
	withhold U	دریغ داشتن
	withholding U	دریغ داشتن
	belong U	تعلق داشتن
	take kindly to <idiom> U	دوست داشتن
	adjudge	مقرر داشتن
	in the cards <idiom> U	انتظار داشتن
	espousing U	عقیده داشتن به
	lend U	معطوف داشتن
	lends U	معطوف داشتن
	in common <idiom> U	مسئولیت داشتن
	correlate U	همبستگی داشتن
	correlates U	همبستگی داشتن
	correlating U	همبستگی داشتن
	in a rush <idiom> U	عجله داشتن
	espouses U	عقیده داشتن به
	apprehend U	بیم داشتن
	espoused U	عقیده داشتن به
	apprehends U	بیم داشتن
	apprehending U	بیم داشتن
	bestows U	ارزانی داشتن
	espouse U	عقیده داشتن به
	in a jam <idiom> U	مشکل داشتن
	in a hurry <idiom> U	عجله داشتن
	cherish U	گرامی داشتن
	send U	ارسال داشتن
	send U	اعزام داشتن
	send U	گسیل داشتن
	aspiring U	هوش داشتن
	aspiring U	ارزو داشتن
	sending U	گسیل داشتن
	sending U	اعزام داشتن
	cherished U	گرامی داشتن
	apprehended U	بیم داشتن
	cherishes U	گرامی داشتن
	sends U	ارسال داشتن
	cherishing U	گرامی داشتن
	sends U	اعزام داشتن
	sends U	گسیل داشتن
	sending U	ارسال داشتن
	aspires U	هوش داشتن
	attending U	حضور داشتن
	disguising U	نهان داشتن
	disguises U	نهان داشتن
	disguised U	نهان داشتن
	disguise U	نهان داشتن
	to be there U	وجود داشتن
	to stop [doing something] U	نگاه داشتن
	to think [of] U	عقیده داشتن
	differ U	فرق داشتن
	differed U	فرق داشتن
	attend U	حضور داشتن
	stinks U	تعفن داشتن
	stink U	تعفن داشتن
	exists U	وجود داشتن
	existed U	وجود داشتن
	exist U	وجود داشتن
	resembling U	شباهت داشتن
	resembles U	شباهت داشتن
	resembled U	شباهت داشتن
	resemble U	شباهت داشتن
	differs U	فرق داشتن
	differing U	فرق داشتن
	occupying U	مشغول داشتن
	occupy U	مشغول داشتن
	retained U	نگاه داشتن
	retain U	نگاه داشتن
	expects U	چشم داشتن
	expecting U	چشم داشتن
	expected U	چشم داشتن
	expect U	چشم داشتن
	retaining U	نگاه داشتن
	occupies U	مشغول داشتن
	to follow U	دنباله داشتن
	to continue U	دنباله داشتن
	retains U	نگاه داشتن
	keeps U	نگاه داشتن
	implying U	دلالت داشتن
	imply U	دلالت داشتن
	implies U	دلالت داشتن
	tolerating U	طاقت داشتن
	tolerates U	طاقت داشتن
	tolerated U	طاقت داشتن
	tolerate U	طاقت داشتن
	vibrating U	ارتعاش داشتن
	vibrates U	ارتعاش داشتن
	vibrated U	ارتعاش داشتن
	vibrate U	ارتعاش داشتن
	scoots U	سرعت داشتن
	scooting U	سرعت داشتن
	contradict U	تناقض داشتن با
	vary U	فرق داشتن
	varies U	فرق داشتن
	hears U	خبر داشتن
	hear U	خبر داشتن