Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ballcock
U
سیفون و ابزار متصل به آن
ballcocks
U
سیفون و ابزار متصل به آن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tool
U
دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
control equipment
U
ابزار وارسی ابزار پایش
inverted siphon
U
سیفون
syphons
U
سیفون
siphoned
U
سیفون
siphons
U
سیفون
syphoned
U
سیفون
siphon
U
سیفون
culvert syphon
U
سیفون
trap
U
سیفون
syphon
U
سیفون
syphon hump
U
کوهان سیفون
syphon trough
U
ابشخور سیفون
siphoning
U
سیفون کردن
hood
U
سرپوش سیفون
syphoning
U
استفاده از سیفون
hoods
U
سرپوش سیفون
outlet leg
U
لبه عقب سیفون
flushes
U
سیفون توالت ابریزمستراح را باز کردن
flushing
U
سیفون توالت ابریزمستراح را باز کردن
flush
U
سیفون توالت ابریزمستراح را باز کردن
baby siphon
U
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
broach
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
connected
U
متصل
contiguous
U
متصل
on line
U
متصل
conjunct
U
متصل
clung
U
متصل
joint
U
متصل
continuous
U
متصل
anchored
U
متصل به
applying
U
متصل کردن
applies
U
متصل کردن
apply
U
متصل کردن
lacer
U
متصل کننده
joggling
U
متصل کردن
joggles
U
متصل کردن
joggled
U
متصل کردن
tying
U
متصل کننده
joggle
U
متصل کردن
tie down
U
متصل کردن
syndetic
U
متصل شده
pans
U
متصل کردن
fixed shell
U
گلوله متصل
engagedness
U
متصل بهم
coupler
U
متصل کننده
connector
U
متصل کننده
connective
U
متصل کننده
connecting arrangement
U
ترتیب متصل
cartridge
U
بخش متصل
cartridges
U
بخش متصل
colligate
U
متصل کردن
pan-
U
متصل کردن
pan
U
متصل کردن
interurban
U
متصل بشهر ها
splicer
U
متصل کننده
coherently
U
بطور متصل
attachments
U
نمائات متصل
off line
U
غیر متصل
male connector
U
متصل کننده نر
ligature
U
دخشههای متصل
adjoin
U
متصل کردن
adjoined
U
متصل کردن
adjoins
U
متصل کردن
connectedly
U
بطور متصل
basifixed
U
متصل در پایه
link
U
متصل کردن
adjacent span
U
دهانه متصل
interlock
U
متصل شدن
connects
U
متصل کردن
connect
U
متصل کردن
join
U
متصل کردن
joined
U
متصل کردن
interlocking
U
متصل شدن
interlocks
U
متصل شدن
interlocked
U
متصل شدن
joins
U
متصل کردن
adjacent span
U
دهانه متصل
connecting socket
[دوشاخه متصل کننده]
tie in
<idiom>
U
به چیزدیگری متصل کردن
corbel-course
U
زیر سری متصل
united pawns
U
پیادههای متصل شطرنج
parallel
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
paralleled
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
parallelled
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
parallelling
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
parallels
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
paralleling
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
splice
U
باهم متصل کردن
splices
U
باهم متصل کردن
splicing
U
باهم متصل کردن
abut
U
متصل بودن یاشدن
adjoins
U
افزودن متصل شدن
enjoin
U
بهم متصل کردن
kirkyard
U
گورستان متصل بکلیسا
connected load
U
بار خارجی متصل
abuts
U
متصل بودن یاشدن
chockablock
U
بهم متصل وپیوسته
catenate
U
پیوستن متصل کردن
pinning
U
متصل کردن به گیرافتادن
pinned
U
متصل کردن به گیرافتادن
abutted
U
متصل بودن یاشدن
pin
U
متصل کردن به گیرافتادن
connected load
U
بار متصل شده
enjoined
U
بهم متصل کردن
enjoining
U
بهم متصل کردن
shafting
U
میله بهم متصل
adjoined
U
افزودن متصل شدن
spliced
U
باهم متصل کردن
adjoin
U
افزودن متصل شدن
enjoins
U
بهم متصل کردن
connected passes pawns
U
پیادههای رونده متصل
carpenter's rule
U
خط کش
[ابزار]
double meter stick
[American]
U
خط کش
[ابزار]
folding meter stick
U
خط کش
[ابزار]
doodad
U
ابزار
yardstick
U
خط کش
[ابزار]
doodads
U
ابزار
hardware
U
ابزار
folding rule
U
خط کش
[ابزار]
tool
U
ابزار
tools
U
ابزار
gadgets
U
ابزار
gadget
U
ابزار
device
U
ابزار
devices
U
ابزار
implements
U
ابزار
instrumentation
U
ابزار
locking device
U
ابزار
instrument
U
ابزار
implemented
U
ابزار
folding ruler
U
خط کش
[ابزار]
implement
U
ابزار
yard stick
U
خط کش
[ابزار]
implementing
U
ابزار
ligature
U
دو یاچند حرف متصل بهم
gang hook
U
دو یا سه قلاب ماهیگیری متصل بهم
adnexa
U
قسمتهای متصل بهم زائده
catena
U
سریهای متصل شده concatenate
concatenated data set
U
مجموعه داده ها متصل شده
interconnection
U
بخش ماده متصل به دو وسیله
bond
U
متصل کردن چسباندن اتصال
grounded field
U
سیم پیچ متصل به زمین
continous
U
متصل متوالی بدون وقفه
connexions
U
اتصال یا چیزی که متصل میشود
connection
U
اتصال یا چیزی که متصل میشود
to be connected
U
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
adjacent
U
دو میدان متصل به دو گروه مجاور
united pressed pawns
U
پیادههای رونده متصل شطرنج
untapped
<adj.>
U
متصل نشده
[در وسط مدار]
instrument panels
U
پهنهی ابزار
instrument panels
U
پیشخوان ابزار
astragulus
U
ابزار فیتیله ای
control equipment
U
ابزار نظارت
astragal
U
ابزار فیتیله ای
folding meter stick
U
خط کش تاشو
[ابزار]
angle-roll
U
ابزار گرد
lifting device
U
ابزار بالا بر
folding rule
U
خط کش تاشو
[ابزار]
yardstick
U
خط کش تاشو
[ابزار]
fishing tackle
U
ابزار ماهیگیری
bench
U
میز ابزار
development tools
U
ابزار توسعه
toolhouse
U
انبار ابزار
toolroom
U
اتاق ابزار
turning tool
U
ابزار تراشکاری
common round
U
ابزار فیتیله
skiving tool
U
ابزار تراش
credit instrument
U
ابزار اعتباری
carpenter's rule
U
خط کش تاشو
[ابزار]
double meter stick
[American]
U
خط کش تاشو
[ابزار]
workbox
U
جعبه ابزار
bird's-break
U
ابزار رخ منقاری
yard stick
U
خط کش تاشو
[ابزار]
physical device
U
ابزار مادی
centering tool
U
ابزار تمرکز
vernier caliper
U
قطرسنج
[ابزار]
sliding caliper
U
قطرسنج
[ابزار]
bumping tool
U
ابزار خم کاری
brick workers tool
U
ابزار بنایی
vernier calliper
[British]
U
قطرسنج
[ابزار]
assembly tools
U
ابزار مونتاژ
calliper
[British]
U
قطرسنج
[ابزار]
cold heading tool
U
ابزار سردکار
plier
U
انبردست
[ابزار]
drill
U
دریل
[ابزار]
calipers
U
کولیس
[ابزار]
calliper
[British]
U
کولیس
[ابزار]
vernier caliper
U
کولیس
[ابزار]
sliding caliper
U
کولیس
[ابزار]
vernier calliper
[British]
U
کولیس
[ابزار]
calipers
U
قطرسنج
[ابزار]
joiner's hardware
U
ابزار نجاری
flexible drive tool
U
ابزار گردان
machine shop tool
U
ابزار ماشینی
helve
U
دسته ابزار
electric drill
U
دریل
[ابزار]
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...