English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abuse U سو استفاده کردن از ضایع کردن
abused U سو استفاده کردن از ضایع کردن
abuses U سو استفاده کردن از ضایع کردن
abusing U سو استفاده کردن از ضایع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ill treat U سوء استفاده کردن ضایع کردن
Other Matches
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
to make a hash of U ضایع کردن
waste U ضایع کردن
to make a mess of U ضایع کردن
fordo U ضایع کردن
undoes U ضایع کردن
spoils U ضایع کردن
foredo U ضایع کردن
to be off [British E] U ضایع کردن
wastes U ضایع کردن
spoiled U ضایع کردن
spoil U ضایع کردن
undo U ضایع کردن
to play the deuce with U ضایع کردن
kills U ضایع کردن
kill U ضایع کردن
to be spoiled U ضایع کردن
spoiling U ضایع کردن
addle U : ضایع کردن
spoiled U غارت کردن ضایع کردن
spoiling U غارت کردن ضایع کردن
spoil U غارت کردن ضایع کردن
spoils U غارت کردن ضایع کردن
wastes U تلف کردن ضایع کردن
waste U تلف کردن ضایع کردن
spoliation U تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
jobs U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
job U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
solenoid sweep U پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
uses U استفاده کردن استعمال کردن
use U استفاده کردن استعمال کردن
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
put upon U استفاده کردن از
employ U استفاده کردن
employs U استفاده کردن
to play upon U سو استفاده کردن از
utilising U استفاده کردن از
employing U استفاده کردن
employed U استفاده کردن
utilises U استفاده کردن از
to make use of U استفاده کردن از
utilised U استفاده کردن از
put-upon U استفاده کردن از
utilize U استفاده کردن از
to a. one self of U استفاده کردن از
to make much of U استفاده کردن از
utilizes U استفاده کردن از
to trade on U سو استفاده کردن از
utilizing U استفاده کردن از
to take a of U استفاده کردن از
strain U سوء استفاده کردن از
use U مصرف استفاده کردن
impose upon U سوء استفاده کردن از
misuses U سوء استفاده کردن از
strains U سوء استفاده کردن از
misused U سوء استفاده کردن از
misuse U سوء استفاده کردن از
misusing U سوء استفاده کردن از
to work out U منتهای استفاده را کردن از
play on U سوء استفاده کردن از
with open arms <idiom> U با گرمی استفاده کردن
to seize the opportunity U ازموقع استفاده کردن
use up <idiom> U استفاده کامل کردن
uses U مصرف استفاده کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
trade on U سوء استفاده کردن از
do up U اماده استفاده کردن
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
to tread on somebody's foot <idiom> U از کسی سو استفاده کردن
exercise one's veto U از حق وتو استفاده کردن
reuse U دوباره استفاده کردن
solarize U استفاده کردن از نورافتاب
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
take advantage U سوء استفاده کردن از
done with <idiom> U تمام کردن استفاده از چیزی
to play it U با وسائل پست سو استفاده کردن از
to play U با وسائل پست سو استفاده کردن
to lay hold on U استفاده ازضعف کسی کردن
talk down to someone <idiom> U از کلمات ساده استفاده کردن
To pick other peoples brains. U از افکار دیگران استفاده کردن
to use these rules U از این قاعده ها استفاده کردن
clear U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
lincense or cence U مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
clears U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
misfeasance U سوء استفاده کردن ازاقتدار قانونی
clearer U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
simplest U که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simple U که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simpler U که استفاده و کار کردن با آن ساده است
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
to pull strings U از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
trailing U یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trail U یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
pirating U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
exploitation U بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
eat one's cake and have it too <idiom> U هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
pirate U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirates U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
trails U یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trailed U یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
cable weft U پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
utilizing U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
utilizes U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
utilises U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
roller U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
audit U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
rollers U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
usufruct U از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
audits U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
auditing U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
internal sort U مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
audited U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
storage U رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
nonerasable storage U رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
asynchronous U ارتباطی که از hadshaking برای یکسان کردن ارسال داده استفاده می کنند
withholding U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld U محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
mulches U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
jobs U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
ratioing U کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
voices U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
mulch U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
voicing U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
job U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
aperture mask U استفاده در صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای قرمز و سبز و آبی
waste U ضایع
wastes U ضایع
gert U technique review &evaluation graphicalروشی برای فرموله کردن وارزیابی سیستمها با استفاده از یک مشی شبکهای
addle U ضایع شدن
rots U ضایع شدن
rotted U ضایع شدن
rotting U ضایع شدن
defacement U ضایع یا محوکردن
wastry U باطل ضایع
go bad U ضایع شدن
abusers U ضایع کننده
abuser U ضایع کننده
wastery U باطل ضایع
rot U ضایع شدن
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
muffs U مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
muffing U مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
text U پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
texts U پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
muffed U مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
muff U مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
lost U از دست رفته ضایع
to turn to account U بهرمندشدن از ضایع نکردن
image U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
images U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
time flies <proverb> U عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
authentication U استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
surf U جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات
algebra U استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
mirrored U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrors U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com