English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
embassies U سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy U سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
interne U یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
ambassadress U سفیر زن
diplomatic agent U سفیر
ambassadors U سفیر
ambassador U سفیر
legates U سفیر
legate U سفیر
embassage U اعزام سفیر
nunico U سفیر پاپ
embassador U سفیر کبیر
embassador U سفیر ایلچی
ambassadress U همسر سفیر
nuncio U سفیر پاپ
ambasador extraordinary U سفیر فوق العاده
minister resident U سفیر مقیمی که زیردست سفیرتام الاختیاراست
The country has recalled its ambassador from Indonesia. U این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
staying U اقامت
residing U اقامت
inhabitancy U اقامت
inhabitance U اقامت
commorant U اقامت
tarriance U اقامت
inhabitation U اقامت
dwelled U اقامت گزیدن
residency U محل اقامت
seats U محل اقامت
seated U محل اقامت
seat U محل اقامت
passport of residence U گذرنامه اقامت
permission to stay U پروانه اقامت
residence permit U پروانه اقامت
permit of residence U پروانه اقامت
permission to reside U پروانه اقامت
dwells U اقامت گزیدن
residential U مربوط به اقامت
dwell U اقامت گزیدن
permission to reside U جواز اقامت
permit of residence U جواز اقامت
permission to stay U جواز اقامت
residence permit U جواز اقامت
domicil U محل اقامت
reside U اقامت داشتن
domiciliate U محل اقامت
homes U اقامت گاه
home U اقامت گاه
sojourns U اقامت موقتی
sojourn U اقامت موقتی
domiciles U محل اقامت
domicile U محل اقامت
resided U اقامت داشتن
resides U اقامت داشتن
sojoiurn U اقامت موقتی
residences U محل اقامت
residence U محل اقامت
remain U اقامت کردن
remained U اقامت کردن
abode U رحل اقامت افکندن
service at domicile U ابلاغ در محل اقامت
sojoiurn U موقتا اقامت کردن
sojourn U موقتا" اقامت کردن
sojourns U موقتا" اقامت کردن
abodes U رحل اقامت افکندن
franchise du quartier U مصونیت محل اقامت
student residence permit U جواز اقامت دانشجوئی
indefinite leave to remain [British E] U جواز اقامت دائمی
permanent residence permit U جواز اقامت دائمی
residential U وابسته به اقامت قابل سکنی
nonresidency U عدم اقامت غیر مقیم
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
residentship U اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
nonresidence U عدم اقامت غیر مقیم
deanery U سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
franchisede i'hotel U مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
squatters U اقامت گزین درزمین غیر معمور
deaneries U سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
squatter U اقامت گزین درزمین غیر معمور
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
vice presidency U مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
outstay U بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
vicarages U محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarage U محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
residency U اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
university extension U تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
ems dispatch U تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
councillor of embassy U مستشار سفارتخانه
councillor of legation U مستشار سفارتخانه
councillor at ministry U مشاور یامستشار سفارتخانه
attachT U یکی از اعضاء سفارتخانه
demarche U ازطریقی غیر از سفارتخانه خود
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
apostolic delegate U نمایندگی سیاسی پاپ سفیرکبیر پاپ
masonry U بنایی
masonery U بنایی
brick work U بنایی
levels U تراز بنایی
masonry dam U سد با مصالح بنایی
masonry sand U ماسه بنایی
level U تراز بنایی
leveled U تراز بنایی
brick U اجر بنایی
levelled U تراز بنایی
brick trowel U ماله بنایی
mason's board U ماله بنایی
spatulas U ماله بنایی
plumb U شاغول بنایی
spatula U ماله بنایی
bricks U اجر بنایی
masonry weir U شادروان بنایی
builder level U تراز بنایی
brick workers tool U ابزار بنایی
masonery bond U بست مصالح بنایی
mason hammer U تیشه یا چکش بنایی
masonry weir U بند بنایی وزنی
mason's scaffold U چوب بست بنایی
uncoursed rubble masonery U بنایی سنگ لاشه در هم
chaines U [عناصر بنایی شبیه پایه]
stone work U ساختمان سنگی بنایی با سنگ
basket weave pattern U طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
inside U تو اعضای داخلی
insides U تو اعضای داخلی
burgomaster U اعضای شهرداری
long-and-short work [بنایی با استفاده از بلوک های افقی و عمودی بلند و کوتاه]
stiffening members U اعضای صلب کننده
royalties U اعضای خانواده سلطنتی
cadre U اعضای یک سازمان نظامی
locomotor U ابتلاء اعضای حرکتی
paraplegia U فلج اعضای سافل
footwork U هماهنگی پا با اعضای دیگر
locomotory U ابتلاء اعضای حرکتی
cadres U اعضای یک سازمان نظامی
vitals U اعضای حیاتی و موثربدن
main structure menbers U اعضای اصلی ساختمان
royalty U اعضای خانواده سلطنتی
prosthetics U مبحث اعضای مضنوعی
technical staff U کارمندان یا اعضای فنی
the f. U اعضای هیئت پزشکی
sensorium U مرکز حواس اعضای حس
senior members U اعضای بالارتبه یا ارشد
toho U اعضای انگشتان نشانه و شست
quaker meeting U انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
vitals U اعضای اصلی بدن حیوان
locomotor U دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
innards U اعضای داخلی حیوان یاانسان
senatorian U وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
hypotrophy U رشد غیرمتناسب اعضای شعاعی
acroesthesia U افزایش حساسیت اعضای انتهایی
senatorial U وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
urogenital U وابسته به دستگاه ادرارو اعضای تناسلی
conscript fathere U اعضای مجلس سنای روم باستان
outriggers U اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
bounds U محدودیتی که به تعداد اعضای یک آرایه داده میشود
bionic U وابسته به کار گذاشتن اعضای ساختگی در بدن
quaker's meeting U انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
backplane U مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
components U تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
clocks U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
component U تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
matricular U وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
pin joint U اتصال بین اعضای ساختمانی بصورت لولا یا پاشنه
catena U 1-تعداد اعضای یک لیست زنجیری 2-مجموعهای از حروف در یک کلمه
friendly society U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
to pack a jury U جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
signals U علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
churchwarden U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
heterology U عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
churchwardens U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
blocage U [بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
union shop U مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
building sand U خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
homology U همانندی وتجانس ساختمان اعضای مختلف جانور یاگیاه در اثرمنشعب شدن از یک ریشه یامبدا متجانس
cartels U توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartel U توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
isodomon U [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomun U [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
ibi U Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
picketings U اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
sederunt U جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
anti- U ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
hast U او دارد
he has a rage for money U دارد
heavy fighting is in progress U دارد
chains U دارد.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com