English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recruit U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
union shop U یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
to retain U استخدام کردن
employs U استخدام کردن
engages U استخدام کردن
take into service U استخدام کردن
employing U استخدام کردن
employed U استخدام کردن
enroll U استخدام کردن
engage U استخدام کردن
employ U استخدام کردن
reengage U دوباره استخدام کردن
reemploy U دوباره استخدام کردن
recruiting U نواموز استخدام کردن
recruits U نواموز استخدام کردن
recruited U نواموز استخدام کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
recruit U نواموز استخدام کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
conscripting U سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted U سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts U سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscript U سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to retain a freelancer U استخدام کردن پیشه ور آزاد
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
to hire U برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
to engage somebody as somebody U کسی را به عنوان کسی [در پیشه ای] استخدام کردن
application U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
enlists U اسم نویسی کردن سربازگیری کردن سربازگیری
enlist U اسم نویسی کردن سربازگیری کردن سربازگیری
enlisting U اسم نویسی کردن سربازگیری کردن سربازگیری
employment U استخدام
recruitment U استخدام
serviced U استخدام
service U استخدام
sorb U استخدام
reenagement U استخدام دوباره
public service U استخدام دولتی
employer U استخدام کننده
employable U قابل استخدام
featherbed U استخدام کارمنداضافی
employers U استخدام کننده
personnel management U مدیریت استخدام
personnel manager U مدیر استخدام
retd U مخفف در استخدام
unemployable U غیرفابل استخدام
administrative contracting office U دفتر استخدام کارگزینی
inductee U نفر استخدام شده
labour policy U سیاست استخدام کارکنان
working paper U ورقهء استخدام کارگر
reenlistment U دوباره در ارتش استخدام شدن
sign on U قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
strikers U دانش اموز
schoolboys U دانش اموز
striker U دانش اموز
schoolboy U دانش اموز
student U دانش اموز
pupils U دانش اموز
grader U دانش اموز
students U دانش اموز
pupil U دانش اموز
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
open shop U بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
nonrated man U دانش اموز دریایی
seaman recruit U دانش اموز ملوانی دریایی
extracurricular U فعالیتهای فوق برنامهای دانش اموز
women students U زنان دانش اموز محصلین اناث
caddying U دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddies U دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddie U دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddied U دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
draft U سربازگیری کردن
drafted U سربازگیری کردن
conscription U سربازگیری کردن
drafts U سربازگیری کردن
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
induction station U دفتر استخدام دفتر پذیرش
self- U که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
stock U رها کردن پرنده دست اموز برای شکارقنداق تفنگ
stocked U رها کردن پرنده دست اموز برای شکارقنداق تفنگ
macrobiotics U دانش طولانی کردن عمر
vet U بیطاری کردن کهنه سرباز
vetted U بیطاری کردن کهنه سرباز
put over U بتاخیر انداختن از سرباز کردن
vets U بیطاری کردن کهنه سرباز
degauss U پاک کردن داده از روی نوارمغناطیسی و جایگزین کردن داده جدید
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
updates U بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
updated U بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
update U بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
straight "A " student U دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
sapper U سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
sappers U سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
ceding parry U کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
new U فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
to reprogram U دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
new- U فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
newest U فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
newer U فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
documenting U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
Pronoia U واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
rehyphenation U تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
routing U مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
housekeeping U در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
enlistments U سربازگیری
enlistment U سربازگیری
recruitment U سربازگیری
imagism U مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
installing U تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installs U تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install U تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
levies U سربازگیری اجباری
levying U سربازگیری اجباری
reenlistment U سربازگیری مجدد
conscription law U قانون سربازگیری
levy U سربازگیری اجباری
levied U سربازگیری اجباری
newest U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
tabulate U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated U مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
voluntaryist U طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب
conscription U داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
underachiever U کم اموز
novices U نو اموز
novice U نو اموز
midshipman U ناو اموز
self taught U خود اموز
minx U سگ دست اموز
schoolmates U هم مدرسهای هم اموز
trainees U کار اموز
schoolmate U هم مدرسهای هم اموز
trainee U کار اموز
language master U زبان اموز
manipulation U دست اموز
unapt U دیر اموز
lap dog U سگ دست اموز
lapdog U سگ دست اموز
cossets U بره دست اموز
cosseting U بره دست اموز
pets U دست اموز عزیز
cosseted U بره دست اموز
petted U دست اموز عزیز
pet U دست اموز عزیز
cade U حیوان دست اموز
cosset U بره دست اموز
map compilation U تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
bunny rabbits U اسم حیوان دست اموز
bunny rabbit U اسم حیوان دست اموز
bunny U اسم حیوان دست اموز
falcon U قوش یا شاهین دست اموز
bunnies U اسم حیوان دست اموز
falcons U قوش یا شاهین دست اموز
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
pekingese U سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
pragmatically U بطور علمی یا عبرت اموز فضولانه
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
pekingeses U زبان ولهجه مردم پکن سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
pekineses U زبان ولهجه مردم پکن سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
pekinese U زبان ولهجه مردم پکن سگ کوچک ودست اموز چینی پکنی
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
kenning U دانش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com