Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to hush up
U
ساکت نگاه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to hold one's tongue
U
ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
to keep in
U
نگاه داشتن
to keep any one waiting
U
نگاه داشتن
stops
U
نگاه داشتن
stopping
U
نگاه داشتن
stopped
U
نگاه داشتن
stop
U
نگاه داشتن
to hang up
U
نگاه داشتن
to give support to
U
نگاه داشتن
preservatize
U
نگاه داشتن
hold
U
نگاه داشتن
to lay fast
U
نگاه داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
retain
U
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
retained
U
نگاه داشتن
to put to a pause
U
نگاه داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
refrained
U
نگاه داشتن
refrain
U
نگاه داشتن
to lock out
U
نگاه داشتن
holds
U
نگاه داشتن
stayed
U
نگاه داشتن
tackles
U
نگاه داشتن
tackling
U
نگاه داشتن
stay
U
نگاه داشتن
retains
U
نگاه داشتن
tackled
U
نگاه داشتن
tackle
U
نگاه داشتن
wedging
U
باگوه نگاه داشتن
to keep in
U
روشن نگاه داشتن
wedges
U
باگوه نگاه داشتن
to keep down
U
پایین نگاه داشتن
to keep away
U
دور نگاه داشتن
to keep at bay
U
معطل نگاه داشتن
wedged
U
باگوه نگاه داشتن
hold down
U
مطیع نگاه داشتن
commemorate
U
بیادگار نگاه داشتن
to lay up in a napkin
U
بی مصرف نگاه داشتن
commemorated
U
بیادگار نگاه داشتن
to keep the pot boiling
U
کارهارادرجریان نگاه داشتن
shrouded
U
در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep on file
U
درپرونده نگاه داشتن
hide
U
مخفی نگاه داشتن
hides
U
مخفی نگاه داشتن
to keep on
U
روشن نگاه داشتن
to keep on
U
پیوسته نگاه داشتن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
freeze
U
ثابت نگاه داشتن
wedge
U
باگوه نگاه داشتن
stunt
U
کوتاه نگاه داشتن
on ice
<idiom>
U
دور نگاه داشتن
stunting
U
کوتاه نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
U
پنهان نگاه داشتن
stunts
U
کوتاه نگاه داشتن
freezes
U
ثابت نگاه داشتن
keep on
U
بازهم نگاه داشتن
journalize
U
دفترروزانه نگاه داشتن
shroud
U
در زیرحجاب نگاه داشتن
commemorating
U
بیادگار نگاه داشتن
inurn
U
در فرف نگاه داشتن
to hold in trust
U
بطورامانت نگاه داشتن
enwomb
U
در رحم نگاه داشتن
impark
U
در محوطه نگاه داشتن
inshrine
U
با حرمت نگاه داشتن
commemorates
U
بیادگار نگاه داشتن
to behave oneself
U
ادب نگاه داشتن
commemorating
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
smothers
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
to rein up
U
جلو اسب را نگاه داشتن
commemorated
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
keep something at bay
<idiom>
U
[چیزی را دور نگاه داشتن]
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
Keep somebody at bay
<idiom>
U
[کسی را دور نگاه داشتن]
commemorates
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
to time a race
U
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
smother
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
saved
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
spared
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
hold over
U
برای اینده نگاه داشتن
spare
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
spare
U
برای یدکی نگاه داشتن
smothering
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
saves
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
to observe the proprieties
U
اداب معاشرت را نگاه داشتن
commemorate
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
save
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smothered
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
spared
U
برای یدکی نگاه داشتن
pawl
U
باگیره یاعایق نگاه داشتن
excludes
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
fish globe
U
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
exclude
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to p a vehicle or horse
U
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
to keep on
U
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
enchain
U
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
file
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
pinfold
U
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize
U
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms
U
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger
U
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
to save ones face
U
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
clipboards
U
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard
U
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to hold any one to ransom
U
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
guard
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate
U
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
U
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
look at me
U
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glance
U
نگاه نگاه مختصر
glances
U
نگاه نگاه مختصر
glanced
U
نگاه نگاه مختصر
soundless
U
ساکت
quieter
U
ساکت تر
cut it out
<idiom>
U
ساکت شو
serene
U
ساکت
lown
U
ساکت
sh
U
ساکت
shush
U
ساکت
at pause
U
ساکت
tacet
U
ساکت
tace
U
ساکت
dormant
U
ساکت
sockets
U
ساکت
whist
U
ساکت
acquiescent
U
ساکت
Silence!
<idiom>
U
ساکت باش!
mum
U
ساکت بودن
calming
U
ساکت ساکن
the sea was lulled
U
دریا ساکت شد
calms
U
ساکت ساکن
conciliate
U
ساکت کردن
calmest
U
ساکت ساکن
conciliated
U
ساکت کردن
conciliates
U
ساکت کردن
conciliating
U
ساکت کردن
tace
U
ساکت باش
calm
U
ساکت ساکن
calmed
U
ساکت ساکن
mums
U
ساکت بودن
tacet
U
ساکت باش
calmer
U
ساکت ساکن
talk down
U
ساکت کردن
quieten
U
ساکت کردن
mutely
U
بطور ساکت
Be quiet!Hold your tongue!
<idiom>
U
ساکت باش!
stills
U
خاموش ساکت
h!
U
ساکت باش
whist
U
ساکت کردن
dead spot
U
منطقه ساکت
lull
U
ساکت شدن
silence
U
ساکت کردن
silenced
U
ساکت کردن
silent
U
ساکت بیصدا
silences
U
ساکت کردن
silencing
U
ساکت کردن
lulled
U
ساکت شدن
lulling
U
ساکت شدن
lulls
U
ساکت شدن
stillest
U
خاموش ساکت
stiller
U
خاموش ساکت
keep still
U
ساکت باش
Hush up!
<idiom>
U
ساکت باش!
Hush!
<idiom>
U
ساکت باش!
Keep quiet!
<idiom>
U
ساکت باش!
assuasive
U
ساکت کننده
Shush!
<idiom>
U
ساکت باش!
Stop talking!
<idiom>
U
ساکت باش!
input socket
ساکت ورودی
Dry up!
U
ساکت باش!
he stood still
U
ساکت ایستاد
still
U
خاموش ساکت
hush
U
ساکت ارام
quietest
U
ساکت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com