English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
the types are inked over U در چاپخانه حروف را مرکب می زنند
tap dance U نوعی رقص که در ان پنجه وپاشنه پا را به سرعت به زمین می زنند
aftershave U [مایع خوشبویی که مردان بعد از اصلاح به صورت می زنند.]
To see her [The sight of her] gives me a pang in my heart. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
threesomes U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesome U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
encounters U زد و خورد
ate U خورد
feedback U پس خورد
feed U خورد
encountered U زد و خورد
encounter U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
engagement U زد و خورد
encountering U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
feeds U خورد
punch-up U زد و خورد
engagements U زد و خورد
to rub a thing in U چیزیرا خورد
face down feed U خورد رو به پایین
the timber warped U تیرپیچ خورد
card feed U خورد کارت
regulating slack U خورد دادن
self absorbed U در خورد فرورفته
squish U خورد کردن
misfeed U سوء خورد
cross feed U خورد متقابل
to sinister in U خورد رفتن
feedback U باز خورد
drank U خورد سرکشید
pin feed U خورد سنجاقی
he drank himself to death U خورد که مرد
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
passage at arms U زدو خورد
parallel feed U خورد موازی
eating U خورد و خوراک
melec U زدو خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
drank U نوشابه خورد
drank U عرق خورد
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
face up feed U خورد رو به بالا
feedback circuit U مدار پس خورد
pulverizer U خورد کننده
diners U کسی که شام می خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
diner U کسی که شام می خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
whang U صدای بر خورد دو جسم
warfare U نزاع زدو خورد
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
timepiece U ساعت
hour U ساعت
hourly U ساعت به ساعت
by my watch U ساعت من
clock U ساعت
horologe U ساعت
ticker [colloquial] [watch] U ساعت
clocks U ساعت
timŠepiece U ساعت
hours U ساعت
self-esteem U ساعت
timepieces U ساعت
h hour U ساعت س
passionflower U گل ساعت
clock U ساعت
clock generator U ساعت زا
passion flower U گل ساعت
clk U ساعت
ticker U ساعت
horologii U ساعت
horologium U ساعت
watches U ساعت
watched U ساعت
watching U ساعت
clocks U ساعت ها
zero hour U ساعت س
Every so often . Every hour on the hour. U دم به ساعت
in hour's time U دو ساعت
maypop U گل ساعت
hour ly U ساعت به ساعت
watch U ساعت
oclock U ساعت
timepiece U ساعت
time-piece U ساعت
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> U چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
that will not serve ourp U این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
mean time U ساعت متوسط
man hours U نفر در ساعت
quarter hour U ربع ساعت
man hour U نفر ساعت
biological clock U ساعت زیستی
pph U تعدادصفحه در ساعت
moon dial U ساعت مهتابی
hand U عقربه [ساعت ...]
clockhand U عقربه [ساعت ...]
lights out U ساعت خواب
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
navy time U ساعت دریایی
real time clock U ساعت بلادرنگ
passion fruit U میوهی گل ساعت
watt hour U وات ساعت
watchcase U جعبه ساعت
watchcase U قاب ساعت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com