Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prevarication
U
ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prevarication
U
خیانت وکیل به موکل
constituents
U
انتخاب کننده موکل
constituent
U
انتخاب کننده موکل
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
screwy
U
گمراه کننده
misleading
U
گمراه کننده
seductive
U
گمراه کننده
delusive
U
گمراه کننده
sinister
U
گمراه کننده
screwiest
U
گمراه کننده
screwier
U
گمراه کننده
sinuous
U
غیرمستقیم گمراه کننده
lothario
U
گمراه کننده زنان
delusory
U
فریبنده گمراه کننده
illusory
U
گمراه کننده مشتبه سازنده
hocus pocus
U
چیز گمراه کننده معضل
illusive
U
گمراه کننده مشتبه سازنده
perversive
U
گمراه کننده منحرف سازنده
accidentalism
U
تشخیص علائم گمراه کننده مرض
The comparison is misleading
[flawed]
.
U
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
ignisfatuus
U
چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
smokescreen
U
عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
pleadings
U
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
They were walking three abreast.
سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
To toss and turn. To roll over.
U
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
line abreast
کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
practitioner
U
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners
U
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe
U
نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
it confirms my statements
U
موید افهارات من است
dying declarations
U
افهارات پیش از فوت
enfants terribles
U
کسی که با افهارات بی جاوکارهای بی موردموجب تصدیع خاطرگردد
enfant terrible
U
کسی که با افهارات بی جاوکارهای بی موردموجب تصدیع خاطرگردد
barrister
U
وکیل مشاور وکیل دعاوی
barristers
U
وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainers
U
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer
U
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
demurrer
U
عبارت از ان است که خوانده ضمن تصدیق اصل افهارات خواهان
client
U
موکل
clients
U
موکل
mandator
U
موکل
briefless
U
بی موکل
principal
U
عمده موکل
principals
U
عمده موکل
principals
U
موکل ارباب
principal
U
موکل ارباب
collateral
U
پهلو به پهلو متوازی
side by side columns
U
ستونهای پهلو به پهلو
galncing collision
U
برخورد پهلو به پهلو
lawyers and laymen
U
وکیل و غیر وکیل
lohmannizing
U
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
vouchers
U
شاهد
voucher
U
شاهد
witnessing
U
شاهد
warranter
U
شاهد
testimonial
U
شاهد
testimonials
U
شاهد
beholder
U
شاهد
beholders
U
شاهد
theme
U
شاهد
themes
U
شاهد
testifier
U
شاهد
testate
U
شاهد
affiant
U
شاهد
observers
U
شاهد
observer
U
شاهد
witnesses
U
شاهد
looker on
U
شاهد
blankest
U
شاهد
witnessed
U
شاهد
blank
U
شاهد
witness
U
شاهد
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
expert witness
U
شاهد خبره
rebutting evidence
U
شاهد معارض
witnessed
U
شاهد مدرک
skilled witness
U
شاهد متخصص
ocular witness
U
شاهد عینی
instance
U
مثال شاهد
eye witness
U
شاهد عینی
instances
U
مثال شاهد
witnesses
U
شاهد مدرک
challenging a witness
U
جرح شاهد
witnessing
U
شاهد مدرک
eye-witness
U
شاهد عینی
eye witness
U
شاهد عینی
witness
U
شاهد مدرک
eyewitness
U
شاهد عینی
as God is my witness ...
U
خدا شاهد است ...
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
I swear by the almighty that…
U
خدا شاهد است که ...
The written statements of the witness.
U
اظهارات کتبی شاهد
testator
U
شاهد میراث گذار
eye-witnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
eyewitness
U
شاهد عینی گواه خوددیده
witness
U
گواه شاهد شهادت دادن
Two witnesses should testify.
U
دو شاهد باید شهادت بدهند
I saw it for myself . I was an eye –witness
U
خودم شاهد قضیه بودم
eyewitnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
evidence
U
شاهد باگواهی ثابت کردن
witnessed
U
گواه شاهد شهادت دادن
witnessing
U
گواه شاهد شهادت دادن
History is the best testimony.
U
تاریخ بهترین شاهد است
witnesses
U
گواه شاهد شهادت دادن
devious
U
گمراه
self deluded
U
گمراه
astray
U
گمراه
hell bent
U
گمراه
amiss
U
گمراه
hell-bent
U
گمراه
aberrant
U
گمراه
perverted
U
گمراه
inveglement
U
گمراه
stray
U
گمراه شدن
corruptible
U
گمراه شدنی
misdirect
U
گمراه کردن
misdirected
U
گمراه کردن
mislead
U
گمراه کردن
inveigling
U
گمراه کردن
misinform
U
گمراه کردن
inveigles
U
گمراه کردن
to lead up the garden
U
گمراه کردن
misinformed
U
گمراه کردن
inveigler
U
گمراه سازنده
to lead astray
U
گمراه کردن
to lead a
U
گمراه کردن
to go a
U
گمراه شدن
straying
U
گمراه شدن
strays
U
گمراه شدن
seduction
U
گمراه سازی
to fall into error
U
گمراه شدن
lead astray
U
گمراه کردن
to go astray
U
گمراه شدن
to get lost
U
گمراه شدن
she went wrong
U
گمراه شد پالانش کج شد
to put off the scent
U
گمراه کردن
misguide
U
گمراه کردن
misinforming
U
گمراه کردن
misinforms
U
گمراه کردن
seduce
U
گمراه کردن
perverts
U
گمراه شدن
seduces
U
گمراه کردن
pervert
U
گمراه شدن
seducer
U
گمراه کنندهseduction
err
U
گمراه شدن
seduced
U
گمراه کردن
misled
U
گمراه کردن
inveigle
U
گمراه کردن
seducing
U
گمراه کردن
perverting
U
گمراه شدن
heterodox
U
گمراه زندیق
misdirecting
U
گمراه کردن
misdirects
U
گمراه کردن
errs
U
گمراه شدن
erred
U
گمراه شدن
perverse
U
گمراه هرزه
misleads
U
گمراه کردن
inveigled
U
گمراه کردن
confidnetial relationship with client
U
حفظ اسرار موکل حفظ اسرارمشتری
My clothes are a witness to my poverty.
U
لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
onlooker
U
رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود
witness stand
U
محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
lost
U
شکست خورده گمراه
to be deluded
U
گمراه شده بودن
inveigles
U
گمراه کردن وبردن
to be fooled
U
گمراه شده بودن
baffle
U
گیج یا گمراه کردن
inveigled
U
گمراه کردن وبردن
baffling
U
گیج یا گمراه کردن
baffles
U
گیج یا گمراه کردن
baffled
U
گیج یا گمراه کردن
inveigle
U
گمراه کردن وبردن
throw off
<idiom>
U
گیج شدن ،گمراه
inveigling
U
گمراه کردن وبردن
debaueh
U
ازراه درکردن گمراه کردن
pervertible
U
گمراه شدنی کج راه کردنی
self blinded
U
گمراه شده توسط نفس خود
sidling
U
از پهلو
sideways
U
از پهلو
sideward
U
از پهلو
flanked
U
پهلو
nip and tuck
U
پهلو به پهلو
two edged
U
دو پهلو
laterally
U
از پهلو
sidewards
U
از پهلو
ship side
U
پهلو
flank
U
پهلو
hexagons
U
شش پهلو
one-sided
U
یک پهلو
three sided
U
سه پهلو
side arm
U
از پهلو
side view
U
از پهلو
yoko
U
پهلو
side by side
U
پهلو به پهلو
one sided
U
یک پهلو
handing
U
پهلو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com