Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
precedent
U
سابقه داشتن
precedents
U
سابقه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To be an old hand at something.
U
درکاری سابقه وتجربه داشتن
Other Matches
It is quite unprecedented.
U
بی سابقه است ( سابقه ندارد )
shafts
U
سابقه
shaft
U
سابقه
acquaintances
U
سابقه
acquaintance
U
سابقه
it served as a precedent
U
سابقه شد
antecedent
U
سابقه
antecedents
U
سابقه
context
U
سابقه
contexts
U
سابقه
scape
U
سابقه پر
background
U
سابقه
backgrounds
U
سابقه
ensample
U
سابقه
precedent
U
سابقه
precedents
U
سابقه
past
U
سابقه
prehistory
U
سابقه
scape
U
سابقه
record
U
سابقه
track record
U
سابقه
unprecedented
U
بی سابقه
unprecedentedly
U
بی سابقه
precedential
U
سابقه شو
track records
U
سابقه
intellects
U
سابقه
intellect
U
سابقه
stock record
U
سابقه موجودی
precedence
U
امتیاز سابقه
stare decisis
U
قاعده سابقه
unheard of
U
بی سابقه کس نشنیده
history
U
سابقه پیشینه
bad record
U
سوء سابقه
as much as never before
<adv.>
U
به اندازه بی سابقه
histories
U
سابقه پیشینه
histogram
U
سابقه نما
record of service
U
سابقه خدمت
precedential
U
سابقه درست کن
precedented
U
سابقه دار
precedency
U
امتیاز سابقه
freedom from evil record
U
عدم سو سابقه
record
U
سابقه مدرک
grey headed
U
سابقه دار
as never before
<adv.>
U
بطور بی سابقه
infamy
U
افتضاح سابقه بد
record
U
صورت جلسه سابقه
record
U
مدرک کتبی سابقه
old hand
U
ادم با سابقه و مجرب
old hands
U
ادم با سابقه و مجرب
To set(create,establish)a precedent.
U
ایجاد سابقه کردن
seeded
U
بازیکن سابقه دار
case histories
U
سابقه مرض ودرمان
squalls
U
باد بی سابقه وشدید
squall
U
باد بی سابقه وشدید
known to the police
U
دارای سابقه در شهربانی
It is base on a precedent.
U
مسبوق به سابقه است
forms
U
سابقه فعالیت اسب
formed
U
سابقه فعالیت اسب
unheard
U
بی سابقه توجه نشده
case history
U
سابقه مرض ودرمان
form
U
سابقه فعالیت اسب
there is no precedent for this
U
این چیز سابقه ندارد
perpetual stock record
U
سابقه دائمی موجودی انبار
honorable discharge
U
ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
vendor rating
U
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
we cannot trace the petitioner
U
نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
stare decisis
U
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
dye analysis
U
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
Ushak medallion
U
ترنج عشاق
[این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
Khotan rug
U
فرش ختن
[این شهر در جنوب ترکستان چین واقع می باشد و سابقه سیصد ساله در فرش بافی دارد. اکثر لچک های ترنجی را منسوب به این منطقه می دانند و از پودهای پشمی و گاه نخ های زربفت در طرح ها استفاده می شود.]
Tibet
U
تبت
[این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
have
U
داشتن
own
U
داشتن
having
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubt
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
relieves
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
relieve
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
relieving
U
داشتن
owned
U
داشتن
owning
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
possess
U
داشتن
owns
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
to hold
U
داشتن
want
U
کم داشتن
to possess
U
داشتن
lack
U
کم داشتن
bears
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
bear
U
داشتن
possessing
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
lacked
U
کم داشتن
to have possession of
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
to have
U
داشتن
possesses
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
aspire
U
ارزو داشتن
retain
U
نگاه داشتن
expects
U
چشم داشتن
varies
U
فرق داشتن
aspire
U
هوش داشتن
to be afraid
U
بیم داشتن
expecting
U
چشم داشتن
trepan
U
تمایل داشتن
to have in remembrance
U
بخاطر داشتن
retained
U
نگاه داشتن
to have the pull of
U
برتری داشتن بر
aspired
U
هوش داشتن
stick-ups
U
برجستگی داشتن
to run on
U
ادامه داشتن
to send away
U
اعزام داشتن
to show f.
U
سرجنگ داشتن
aspired
U
ارزو داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
cravings
U
اشتیاق داشتن
refrain
U
نگاه داشتن
retains
U
نگاه داشتن
refrained
U
نگاه داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
to put to a pause
U
نگاه داشتن
vary
U
فرق داشتن
to be in arrear
U
پس افت داشتن
play-act
U
نقش داشتن
to get the wind up
U
بیم داشتن
to be in contact
U
تماس داشتن
to be in debt
U
بدهی داشتن
to be in demand
U
طالب داشتن
play-acts
U
نقش داشتن
play-acting
U
نقش داشتن
to be in rapport
U
تماس داشتن
play-acted
U
نقش داشتن
to fondle to the heart
U
گرامی داشتن
to drive at
U
توجه داشتن به
to drive at
U
قصد داشتن از
to carry authority
U
نفوذیاقدرت داشتن
to bear a grudge
U
لج یاکینه داشتن
to bring good luck
U
شگون داشتن
to bear enmity
U
دشمنی داشتن
to be in a state of a
U
بیم داشتن
to give support to
U
نگاه داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
adjudge
مقرر داشتن
to have patience
U
شکیبایی داشتن
to have in view
U
در نظر داشتن
contest
U
اعتراض داشتن بر
contested
U
اعتراض داشتن بر
contesting
U
اعتراض داشتن بر
contests
U
اعتراض داشتن بر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com