Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
period of concentration
U
زمان تمرکز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentrates
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentration
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
concentrations
U
تمرکز
concentration
U
تمرکز
yeep joung
U
تمرکز
centralization
U
تمرکز
centering
U
تمرکز
centralisation
U
تمرکز
focusing
U
تمرکز
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
concentrate
U
تمرکز کردن
ionic focusing
U
تمرکز با گاز
gas focusing
U
تمرکز با گاز
visual focusing
U
تمرکز دیداری
concentration ratio
U
نرخ تمرکز
concentrate
U
تمرکز دادن
centralists
U
طرفدار تمرکز
centralist
U
طرفدار تمرکز
concentrating
U
تمرکز دادن
concentrating
U
تمرکز کردن
centered
U
تمرکز یافتن
horizontal integration
U
تمرکز افقی
focusing coil
U
پیچک تمرکز
concentrates
U
تمرکز کردن
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
centred
U
تمرکز یافتن
cost center
U
تمرکز هزینه
concentrates
U
تمرکز دادن
concentative
U
تمرکز دهنده
centre
U
تمرکز یافتن
concentration of fire
U
تمرکز اتش
centers
U
تمرکز یافتن
crossover
U
تمرکز نخستین
focalization
U
تمرکز در کانون
data concentration
U
تمرکز داده
automatic focusing
U
تمرکز خودکار
totalitarianism
U
تمرکز گرایی
electromagnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
magnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
electron focusing
U
تمرکز الکترون
electrostatic focusing
U
تمرکز الکتروستاتیکی
post deflection focusing
U
تمرکز پس از انحراف
stress concentration
U
تمرکز تنش
concentrations
U
تمرکز عده ها
line concentrator
U
تمرکز کننده خط
focusing magnet
U
مغناطیس تمرکز ده
decentralization
U
عدم تمرکز
focusing control
U
تنظیم تمرکز
centering tool
U
ابزار تمرکز
retain
U
تمرکز دادن
retained
U
تمرکز دادن
retaining
U
تمرکز دادن
retains
U
تمرکز دادن
center spuare
U
زاویه تمرکز
center
U
تمرکز یافتن
cathexis
U
تمرکز روانی
concentration
U
تمرکز عده ها
degree of centralization
U
درجه تمرکز
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presented
U
زمان حاضر زمان حال
present
U
زمان حاضر زمان حال
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
presents
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
concentrating
U
تمرکز دادن تغلیظ
self focus
U
تنظیم تمرکز خودکار
bourrelet
U
ورم تمرکز گلوله
decentralize
U
عدم تمرکز دادن
masses
U
تمرکز قوای جنگی
massing
U
تمرکز قوای جنگی
decentralizing
U
عدم تمرکز دادن
massing of fire
U
تمرکز دادن اتشها
decentralizes
U
عدم تمرکز دادن
decentralising
U
عدم تمرکز دادن
critical concentration
U
میزان تمرکز بحرانی
decentralises
U
عدم تمرکز دادن
decentralised
U
عدم تمرکز دادن
mass
U
تمرکز قوای جنگی
concentration area
U
منطقه تمرکز اتش
concentrates
U
تمرکز دادن تغلیظ
concentrate
U
تمرکز دادن تغلیظ
centralized design
U
طراحی تمرکز یافته
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
authoritarianism
U
فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
centralize
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter
U
تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralism
U
سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralizes
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
electron beam focusing
U
تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralises
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralised
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
cathectic
U
وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
centralizes
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralising
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
localization
U
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
permanent magnet centering
U
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
Zionism
U
نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
centralises
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
decentralism
U
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
centralised
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
hit the high spots
<idiom>
U
روی نکته اصلی تمرکز کردن
permanent magnet focusing
U
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
gather writer
U
تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
Zionist
U
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
condenser
U
الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
authoritarians
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
grommet
U
حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
authoritarian
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
tabbing
U
ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
neoclassical economics
U
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
silicon valley
U
محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism
U
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
sabot
U
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism
U
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
cryptoperiod
U
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing
U
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
U
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tenses
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
concentration area
U
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
ogive
U
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
angular velocity sight
U
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
air station
U
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
centralized data processing
U
پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
yet
U
تا ان زمان
date
U
زمان
dates
U
زمان
termed
U
زمان
term
U
زمان
cotemporaneous
U
هم زمان
cycle time
U
زمان
synchronous
U
هم زمان
thence
U
از ان زمان
contemporaneous
U
هم زمان
synchrone
U
هم زمان
coinstantaneous
U
هم زمان
terming
U
زمان
timed
U
زمان
simultaneously
U
در یک زمان
times
U
زمان
zeitgeist
U
زمان
clock
U
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
U
زمان
time-piece
U
زمان
timepiece
U
زمان
clocks
U
زمان ها
whene'er
U
هر زمان
time consuming
U
زمان بر
stroking
U
زمان
time
U
زمان
period
U
زمان
tempo
U
زمان
tempos
U
زمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com