Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
procurement lead time
U
زمان انجام خرید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
order processing time
U
زمان انجام سفارش
lead time
U
زمان انجام سفارش
course of dealing
U
زمان انجام معامله
lead time
U
زمان انجام کار
internal lead time
U
زمان انجام سفارشهای داخلی
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
get around to
<idiom>
U
بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
run duration
U
که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
work load
U
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
high time
<idiom>
U
زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده
duty rated
U
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
fixes
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
U
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
U
خرید کردن در صحرا خرید محلی
i/o
U
پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
future perfect tense
U
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
learning curve
U
منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
subroutine
U
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
purchase price variance
U
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
order
U
خرید سفارش خرید
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
idles
U
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idled
U
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idlest
U
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle
U
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
central purchase
U
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
presents
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
purchase
U
خرید
buys
U
خرید
underwrite
U
خرید
purchasing
U
خرید
bondwoman
U
زن زر خرید
underwrote
U
خرید
underwritten
U
خرید
procurement
U
خرید
underwriting
U
خرید
underwrites
U
خرید
shopping
U
خرید
bond servant
U
زر خرید
purchased
U
خرید
purchases
U
خرید
buying
U
خرید
buy
U
خرید
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
corner
U
خرید یکجا
real estate
U
خرید زمین
corners
U
خرید یکجا
shopping basket
U
سبد خرید
cornering
U
خرید یکجا
forward purchasing
U
پیش خرید
procurement cycle
U
دوره خرید
shopping cart
U
گاری خرید
forward purchase
U
خرید سلف
forward purchase
U
پیش خرید
monopsony
U
انحصار خرید
futures exchange
U
خرید اتی
offer to purchase
U
پیشنهاد خرید
local procurement
U
خرید محلی
impulse buying
U
خرید بی مقدمه
oniomania
U
جنون خرید
monopolist
U
انحصار خرید
field buying
U
خرید در صحرا
bargain
U
خرید ارزان
local purchase
U
خرید از محل
lump sum purchase
U
خرید کلی
lump sum purchase
U
خرید یکجا
open purchase
U
خرید ازاد
bulk buying
U
خرید فله
businesses
U
خرید یا فروش
buyer's market
U
بازار خرید
buyers market
U
بازار خرید
buying and selling
U
خرید و فروش
rebuy
U
خرید مکرر
nundination
U
خرید و فروش
redemption
U
باز خرید
buying price
U
قیمت خرید
buying rate
U
نرخ خرید
coemption
U
خرید کل محصول
business
U
خرید یا فروش
regional purchase
U
خرید محلی
bid
U
پیشنهاد خرید
bids
U
پیشنهاد خرید
short covering
U
پیش خرید
hire purchase
U
خرید اقساطی
redemption yield
U
بازده خرید
achate
U
عقیق خرید
acquisition authority
U
اجازه خرید
purchasing power
U
قدرت خرید
to make a purchase
U
خرید کردن
advance purchase
U
خرید سلف
purchasing power
U
توان خرید
blanket buying
U
خرید کلی
dealing
U
خرید و فروش
purchasing department
U
قسمت خرید
purchasing analyst
U
تحلیل گر خرید
purchase requisition
U
درخواست خرید
local purchase
U
خرید محلی
buys
U
خرید کردن
dear bought
U
گران خرید
purchase rate
U
نرخ خرید
counter purchase
U
خرید متقابل
purchase order
U
سفارش خرید
credit purchase
U
خرید نسیه
purchase order
U
دستور خرید
purchase notice agreements
U
قراردادهای خرید
purchasing department
U
دفتر خرید
purchasing office
U
قسمت خرید
purchasing office
U
دفتر خرید
purchasing patterns
U
الگوی خرید
purchasable
U
باب خرید
conditions of purchase
U
شرایط خرید
purchase notice agreements
U
پیمان خرید
purchasing officer
U
مسئول خرید
purchasing officer
U
مامور خرید
buy
U
خرید کردن
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
stock trading
U
خرید و فروش سهام
income effect
U
تناسب خرید با درامد
salable
U
قابل خرید معاملهای
open purchase
U
خرید از بازار ازاد
the longs
U
پیش خرید کنندگان
purchase journal
U
دفتر روزنامه خرید
purchase ledger
U
دفتر بزرگ خرید
saleable
U
قابل خرید معاملهای
oligopsony
U
خرید نیمه انحصاری
institute of purchasing and supply
U
موسسه خرید و عرضه
Examine it first before buying.
U
قبل از خرید امتحانش کن
procuration
U
تحصیل چیزی خرید
purchasing power of money
U
قدرت خرید پول
purchasing power parity
U
برابری قدرت خرید
preclusive buying
U
خرید پیشگیری کننده
offer to purchase
U
پیشنهاد جهت خرید
real purchasing power
U
قدرت خرید واقعی
real account
U
حساب خرید املاک
overbuy
U
در خرید افراط کردن
purchasing research
U
تحقیق در خصوص خرید
value for money
U
قدرت خرید پول
hedges
U
خرید و فروش تامینی
hedged
U
خرید و فروش تامینی
hedge
U
خرید و فروش تامینی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com