English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
illuminant U روشن کننده
illuminative U روشن کننده
illuminator U روشن کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
flare U گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare U فشفشه روشن کننده
flares U گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares U فشفشه روشن کننده
retard U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
pyrotechnics U مواد فشفشفهای فشفشه روشن کننده
full beam spread U باند کامل روشن کننده
illuminant U ماده روشن کننده
illuminating shell U گلوله روشن کننده
starshell U گلوله روشن کننده
illumination round U گلوله روشن کننده
lightening bug ship U هلی کوپتر روشن کننده گشتی
translucid U روشن کننده زجاجی
trip flare U مین روشن کننده جهنده موشک منور جهنده
Other Matches
illumination by diffusion U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight U روز روشن روشن کردن
illuminati U روشن ضمیران روشن فکران
daylit U روز روشن روشن کردن
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
explains U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
clear cut U روشن
definite U روشن
transparent U روشن
transparently U روشن
express U روشن
expresses U روشن
expressed U روشن
setting up U روشن
brightest U روشن
brighter U روشن
bright U روشن
nitid U روشن
on/off U روشن
set U روشن
sets U روشن
expressing U روشن
clean cut U روشن
cloudless U روشن
moonlit U روشن
elucidate U روشن
clearest U روشن
in a good light U روشن
elucidated U روشن
perspicuous U روشن
clearer U روشن
elucidates U روشن
clear U روشن
legible U روشن
shrillest U روشن
clears U روشن
clean-cut U روشن
cleaners U روشن
explicit U روشن
alight U روشن
vivid U روشن
alighted U روشن
alighting U روشن
alights U روشن
shrill U روشن
shriller U روشن
elucidating U روشن
lightest U روشن
on U روشن
sharp cut U روشن
lucid U روشن
furbisher U روشن گر
eyebright U روشن
light U روشن
lighted U روشن
sunny U روشن
sunniest U روشن
sunnier U روشن
eidetic U روشن
litten U روشن
unequivocally U روشن
unequivocal U روشن
luculent U روشن
perspicuous <adj.> U روشن
clear-cut U روشن
fogless U روشن
notable <adj.> U روشن
explicit <adj.> U روشن
distinct <adj.> U روشن
diaphanous U روشن
alive U روشن سرزنده
lighted U روشن کردن
full orbed U تمام روشن
unambiguous U واضح روشن
mauve U ارغوانی روشن
clear-sighted U روشن بین
picturing U روشن ساختن
pictures U روشن ساختن
documentary photography U تصویر روشن
light U روشن کردن
pictured U روشن ساختن
picture U روشن ساختن
light <adj.> U رنگ روشن
picturesquely U بطور روشن
pick wickian U روشن بین
luminary U جسم روشن
phanerogamous U روشن زاد
phanerogamic U روشن زاد
luminaries U جسم روشن
inexplicable U روشن نکردنی
pervious U روشن بین
saturated colour U رنگهای روشن
limpid U روشن خالص
tone U سایه روشن
illume U روشن کردن
power up U روشن کردن
lightest U روشن کردن
tones U سایه روشن
serene U روشن صاف
eidetic memory U یاد روشن
fire up U روشن کردن
elucidatory U روشن سازنده
relume U روشن کردن
emblaze U روشن کردن
power on U روشن کردن
yin yang U تیره و روشن
In broad daylight. U درروز روشن
illumining U روشن کردن
enlighten U روشن فکرکردن
enlightening U روشن فکرکردن
enlightens U روشن فکرکردن
to clear up U روشن کردن
ignite U روشن کردن
to bring tl light U روشن کردن
to brighten up U روشن شدن
ignited U روشن کردن
ignites U روشن کردن
igniting U روشن کردن
kindle U روشن شدن
kindled U روشن شدن
luminescence U روشن تابی
to come to light U روشن شدن
to fire up U روشن کردن
to shed light on U روشن کردن
turn on U روشن کردن
illumines U روشن کردن
transpicuous U روشن اشکار
clarifies U روشن کردن
clarify U روشن کردن
fireballs U شهاب روشن
fireball U شهاب روشن
transparent color U رنگ روشن
clarifying U روشن کردن
illumined U روشن کردن
illumine U روشن کردن
traffic signal U نشانه روشن
to switch on U روشن کردن
pellucid U بلورین روشن
second sight U روشن بینی
illuminate U روشن ساختن
elucidate U روشن کردن
illuminate U روشن فکر
illuminate U روشن کردن
elucidated U روشن کردن
head work U فکر روشن
elucidates U روشن کردن
half tone U سایه روشن
elucidating U روشن کردن
ditinct U روشن مشخص
vividly U بطور روشن
illuminates U روشن کردن
illuminates U روشن فکر
lighting U سایه روشن
illuminating U روشن ساختن
kindles U روشن شدن
brighten U روشن کردن
brightened U روشن کردن
brightening U روشن کردن
brightens U روشن کردن
illuminating U روشن فکر
illuminating U روشن کردن
illuminates U روشن ساختن
brightly U بطور روشن
perspicuously U بطور روشن
refreshed U روشن کردن
clear sightedness U روشن بینی
clear varnish U لاک روشن
twilight U تاریک روشن
light and shade U سایه روشن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com