English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
venturing U فعالیت اقتصادی
venture U فعالیت اقتصادی
ventured U فعالیت اقتصادی
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
new deal U برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
funeral home U محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
daily bread U روزی
some day U روزی
some day U یک روزی
duily bread U روزی
per day U روزی
per diem U روزی
some d. U یک روزی
some time or other U یک روزی
someday U روزی
once upon a time U روزی
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
hostelry U شبانه روزی
hostels U شبانه روزی
quotidian U شبانه روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
a few days U چند روزی
circadian U شبانه روزی
hostel U شبانه روزی
semidiurnal U کشندنیم روزی
perdiem U بقرار روزی
on a given day U در روزی معین
round-the-clock شبانه روزی
autarky U خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
boarders U شاگرد شبانه روزی
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
boarder U شاگرد شبانه روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
de die in diem U از روزی به روز دیگر
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
hosteler U مقیم شبانه روزی
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
therein U دران
slideway U راهی که دران سر
thereabout U دران حدود
offing U دران نزدیکی ها
therabout U دران حدود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
therewith U دران هنگام بدانوسیله
nautch U که دران رقاص میرقصند
then U انگاه دران هنگام
it is not subject to review U دران روا نیست
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
thereis not a p of truth init U ذرهای راستی دران نیست
pot liquor U اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
scrinium U لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
polytony U ایجادچند لحن دران واحد
thumbhole U حفرهای که شست دران جابگیرد
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
polytonality U ایجاد چندلحن دران واحد
errors slipped in U اشتباهاتی دران راه یافت
swimming bath U تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
exercised U فعالیت
acting U فعالیت
functions U فعالیت
actuality U فعالیت
functioned U فعالیت
function U فعالیت
activity U فعالیت
activities U فعالیت
exercises U فعالیت
exercise U فعالیت
activeness U فعالیت
activation U فعالیت
stirs U فعالیت
stir U فعالیت
stirrings U فعالیت
stirred U فعالیت
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
flashingpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
actinology U دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
crates U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
crate U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
gill net U دامی که چون ماهی دران بیافتد
dish water U ابی که دران فرف شسته باشند
flashpoints U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
oast U کورهای که رازک را دران خشک می کنند
deadfall U دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
dish wash U ابی که دران فرف شسته باشند
mainstream U مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
dripping pan U فرفی که چکیده کباب دران میریزد
flashpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
somatotonic U فعالیت گرا
inaction U بدون فعالیت
critical activity U فعالیت بحرانی
operant U فعالیت کننده
business activity U فعالیت بازرگانی
events U عمل یا فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
low activity U فعالیت پایین
activity drive U سائق فعالیت
event U عمل یا فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
activation U به فعالیت دراوردن
activity wheel U گردونه فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
activating U به فعالیت پرداختن
somatotonia U فعالیت گرایی
operating level U سطح فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
cerebration U فعالیت مغزی
inactivity U عدم فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activated U به فعالیت پرداختن
activate U به فعالیت پرداختن
activity analysis U تحلیل فعالیت
activity light U چراغ فعالیت
off year U سال کم فعالیت
on stream U درحال فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
politicking U فعالیت سیاسی
activity cycle U چرخه فعالیت
reactivation U فعالیت مجدد
turn over U عایدی فعالیت
activates U به فعالیت پرداختن
activity quotient U بهر فعالیت
hey day U روز پر فعالیت
heaths U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
there is nothing in it U چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
crematoriums U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematorium U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoria U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
vortex filament U خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
slugfest U مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
heath U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
book message U نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
effective beaten zone U منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
formed U سابقه فعالیت اسب
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
form U سابقه فعالیت اسب
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
self activity U فعالیت خود بخود
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
orbits U دور حدود فعالیت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com