English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
community relations U روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
social relations U روابط اجتماعی
phalanstery U روابط تعاونی اجتماعی
national strategy U مجموعه تدابیر سیاسی اقتصادی اجتماعی و نظامی ملی
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
labor relations U روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
civil military relations U روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
reestablishment of diplomatic relations U برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
fifth cloumn U مامورین سازمانهای جاسوسی
superstructure U سازمانهای اداری ومدیریه کشور
law of international institutions U حقوق سازمانهای بین المللی
crypto U عضو سازمانهای سری ومخفی
superstructures U سازمانهای اداری ومدیریه کشور
militarism U روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facings U یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facing U یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
maneuvring U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command U فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
manoeuvred U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminals U سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminal U سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file U صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
phantom order U قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military channel U چانل نظامی مجرای نظامی
military government U حکومت نظامی فرمانداری نظامی
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
military impedimenta U شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
army terminals U باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
relations U روابط
competitions U همکاری
competition U همکاری
cooperation U همکاری
synergism U همکاری
cahoots U همکاری
co-operate U همکاری
collaboration U همکاری
space relations U روابط فضایی
ideological relations U روابط ارمانی
economic relations U روابط اقتصادی
communal relationship U روابط ناحیهای
public affairs U روابط عمومی
financial relations U روابط مالی
paratactic U فاقد روابط
rapporchment U تجدید روابط
public relations U روابط عمومی
disengagement U متارکه روابط
sexual relations U روابط جنسی
diplomatic relations U روابط دیپلماتیک
diplomatic relations U روابط سیاسی
terming U روابط فصل
term U روابط فصل
termed U روابط فصل
good relations U روابط حسنه
marital relations U روابط زناشویی
industrial relations U روابط صنعتی
good neigbourly relations U روابط حسن همجواری
industrial relations U روابط کارگر وکارفرما
flesh and blood <idiom> U روابط نزیک داشتن
interstate relations U روابط بین الدول
rupture of diplomatic relations U قطع روابط دیپلماتیک
ideological relations U روابط ایده ئولوژیک
rupture of diplomatic relations U قطع روابط سیاسی
breach of diplomatic relations U قطع روابط سیاسی
interruption of diplomatic relations U قطع روابط سیاسی
severance of diaplomatic relations U قطع روابط سیاسی
break of relations U قطع روابط کردن
come to a rupture U قطع روابط کردن
rapprochement U ایجاد روابط حسنه
come to rupture U قطع روابط کردن
means end relations U روابط وسیله- هدف
community relations U قسمت روابط عمومی
synergy U همکاری یاری
noncooperation U عدم همکاری
disaffiliate U همکاری نکردن
disaffiliation U عدم همکاری
take on <idiom> U شروع به همکاری
solidarity U همکاری همبستگی
pull together U همکاری کردن
logroll U همکاری کردن
disassociate U همکاری نکردن
synergistic U همکاری کننده
close controlled U همکاری نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
coact U همکاری کردن
disassociating U همکاری نکردن
disassociates U همکاری نکردن
disassociated U همکاری نکردن
mutualism U اصول همکاری
cooperative work U همکاری مشترک
cooperation U همکاری مشترک
collaboration U همکاری مشترک
cooperator U همکاری کننده
antagonistic cooperation U همکاری ناساز
co-operation U همکاری مشترک
logrolling U همکاری متقابل
synergistic U مربوط به همکاری
incoordinate U فاقد حس همکاری
incoordination U عدم همکاری
assists U یاور همکاری
assisting U یاور همکاری
assisted U یاور همکاری
assist U یاور همکاری
teamwork U روح همکاری
electro magnetism U علم روابط فیزیکی میان
psychophysics U مبحث روابط روان وماده
sociometry U سنجش روابط افراد جامعه
international economic relations U روابط اقتصادی بین المللی
amity U روابط حسنه حسن تفاهم
internationals U وابسته به روابط بین المللی
international U وابسته به روابط بین المللی
anthropology U مبحث روابط انسان با خدا
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
gung-ho U آمادهی همکاری و عمل
dissociating U قطع همکاری وشرکت
dissociates U قطع همکاری وشرکت
cooperation U همکاری تشریک مساعی
dissociate U قطع همکاری وشرکت
disassociation U عدم یا فسخ همکاری
contribution U هم بخشی همکاری وکمک
contributions U هم بخشی همکاری وکمک
psychophysical U وابسته بعلم روابط میان تن وروان
dynamic relation U روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
The sever ones connections ( relation ) with someone . U روابط خود را با کسی قطع کردن
minnesota spacial relations test U ازمون روابط فضایی مینه سوتا
to break off diplomatic relations U روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
abasia U عدم همکاری عضلات محرکه
organization for european economic coopr U سازمان همکاری اقتصادی اروپا
organization for economic co opration U سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
to distance [dissociate] oneself from U دوری [قطع همکاری] کردن از
disaffiliate U به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
interdenominational U وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
synergetic U دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
pragmatics U مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
ententes cordiales U روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
entente U روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes U روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something] U از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
consolidation psychological operation U عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
input output analysis U تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
court martial U محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
hand salute U سلام نظامی دادن سلام نظامی
martial law U مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
geopolitic U علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
civil censorship U سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
internationalism U روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
anti social U ضد اجتماعی
public U اجتماعی
communally U اجتماعی
communal U اجتماعی
socio political U اجتماعی
the herd instinct U حس اجتماعی
social U اجتماعی
socio economic U اجتماعی
processionary U اجتماعی
societal U اجتماعی
anti-social U ضد اجتماعی
Republicans U اجتماعی
ecclesiastics U اجتماعی
Republican U اجتماعی
ecclesiastic U اجتماعی
interoperability U قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
bioecology U رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
reciprocal agreement U قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
national insurance U بیمه اجتماعی
social evolution U تکامل اجتماعی
social status U پایگاه اجتماعی
social immobility U بی تحرکی اجتماعی
social exchange U تبادل اجتماعی
social service U خدمات اجتماعی
social role U نقش اجتماعی
biosocial U زیستی- اجتماعی
social facilitation U تسهیل اجتماعی
social hygiene U بهداشت اجتماعی
social fission U شکافت اجتماعی
social system U نظام اجتماعی
socially U از لحاظ اجتماعی
social self U خود اجتماعی
social habit U عادت اجتماعی
social status U موقعیت اجتماعی
social good U کالاهای اجتماعی
social health U بهداشت اجتماعی
social strcture U ساخت اجتماعی
asociality U بی تفاوتی اجتماعی
social selection U انتخاب اجتماعی
social situation U موقعیت اجتماعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com