English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pattern U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
patterns U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
aminister U تهیه کردن بکار بردن
overmaster U برتری یافتن بر
outreach U برتری یافتن
transcends U برتری یافتن
transcending U برتری یافتن
transcended U برتری یافتن
transcend U برتری یافتن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
prototypes U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototype U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
baseboard U چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
thyratron U پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
glass wool U تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
land plaster U صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
abusing U بد بکار بردن
to put forth U بکار بردن
handles U بکار بردن
handle U بکار بردن
abuse U بد بکار بردن
abused U بد بکار بردن
put forth U بکار بردن
applying U بکار بردن
abuses U بد بکار بردن
apply U بکار بردن
to make use of U بکار بردن
misemploy U بد بکار بردن
applies U بکار بردن
differential spoilers U اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
parachuting U پاراشوت بکار بردن
wielding U خوب بکار بردن
wields U خوب بکار بردن
parachutes U پاراشوت بکار بردن
parachuted U پاراشوت بکار بردن
play upon words U جناس بکار بردن
lever watch U شیوه بکار بردن
shoehorns U پاشنه کش بکار بردن
parachute U پاراشوت بکار بردن
wield U خوب بکار بردن
shoehorn U پاشنه کش بکار بردن
finesse U زیرکی بکار بردن
misapply U بیموقع بکار بردن
commit U بکار بردن نیروها
committing U بکار بردن نیروها
manoeuver U تدبیر بکار بردن
committed U بکار بردن نیروها
commits U بکار بردن نیروها
wielded U خوب بکار بردن
leverage U شیوه بکار بردن اهرم
iodism U خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
coppers U مس یاترکیبات مسی بکار بردن
neologist U طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
copper U مس یاترکیبات مسی بکار بردن
telescope U تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
misspell U املای غلط بکار بردن
misspelled U املای غلط بکار بردن
misspells U املای غلط بکار بردن
misspelt U املای غلط بکار بردن
outsmart U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarts U زرنگی بیشتری بکار بردن
telescopes U تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
misapply U بطور غلط بکار بردن
mordant U ماده ثبات بکار بردن
tug of war U مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
double weft U [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
obsoletism U بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
play a joke U حیله شوخی امیز بکار بردن
accentuation U بکار بردن ایین تکیه صدا
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
tutoyer U دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
polyonymy U بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonging U بکار بردن چند نام برای یک چیز
hands on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands-on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
pregnant use of a verb U بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
turret motife U طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
ladders U نردبان بکار بردن نردبان ساختن
ladder U نردبان بکار بردن نردبان ساختن
rivaling U رقابت کردن
emulating U رقابت کردن با
vied U رقابت کردن
rival U رقابت کردن
emulates U رقابت کردن با
rivalled U رقابت کردن
competes U رقابت کردن
competed U رقابت کردن
emulated U رقابت کردن با
rivals U رقابت کردن
rivaled U رقابت کردن
emulate U رقابت کردن با
corrival U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
compete U رقابت کردن
vie U رقابت کردن
vies U رقابت کردن
module U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
modules U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
out maneuver U برتری مانور پیدا کردن
parent U بعنوان والدین عمل کردن
instance U بعنوان مثال ذکر کردن
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
instances U بعنوان مثال ذکر کردن
to present oneself [as] U خود را اهداء کردن [بعنوان]
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
acceptance sampling U نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
to get the upper hand U برتری جستن تفوق پیدا کردن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to tutor U بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
sampled U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sample U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
write U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
sampling U نمونه گیری برداشت نمونه
mulches U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulch U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
standarize U با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
dares U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
spectrophotometry U اسپکتروفتومتر [در این روش با تجزیه رنگ ها و مقایسه آن نمونه های مرجع، نوع رنگینه بکار رفته مشخص می شود. این روش خصوصا در تجزیه رنگ های فرش های قدیمی و شناخت رنگینه های آن مورد استفاده قرار می گیرد.]
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
proofreads U نمونه خوانی کردن
proofread U نمونه خوانی کردن
sampled U نمونه برداری کردن
sample U نمونه برداری کردن
proofreading U نمونه خوانی کردن
sampling U نمونه برداری مزه کردن
do up U شروع بکار کردن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to put in one's oar U بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
operate U عمل کردن بکار افتادن
operates U عمل کردن بکار افتادن
operated U عمل کردن بکار افتادن
put on U اعمال کردن بکار گماردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
undisturbed sample U نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes U رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
meets U : برخورد کردن یافتن
meet U : برخورد کردن یافتن
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
gain U کسب کردن باز یافتن
transfuse U رسوخ یافتن در تزریق کردن در
improves U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improving U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
strengthened U تقویت یافتن تحکیم کردن
migrate U سیر کردن انتقال یافتن
migrated U سیر کردن انتقال یافتن
migrates U سیر کردن انتقال یافتن
migrating U سیر کردن انتقال یافتن
strengthens U تقویت یافتن تحکیم کردن
exchange U عوض کردن تسعیر یافتن
strengthen U تقویت یافتن تحکیم کردن
improve U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
amending U بهتر کردن بهبودی یافتن
gains U کسب کردن باز یافتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com