Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dichotomization
U
دو شعبه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
extension
U
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extensions
U
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
departmentalize
U
چند شعبه کردن
Other Matches
claimant agency
U
شعبه کارپردازی شعبه تعیین امادو تجهیزات عمومی ارتش
chapter
U
شعبه
sections
U
شعبه
section
U
شعبه
branch
U
شعبه
offshoot
U
شعبه
offshoots
U
شعبه
members
U
شعبه
member
U
شعبه
apparatus
U
شعبه
prongs
U
شعبه
prong
U
شعبه
branches
U
شعبه
substation
U
شعبه
succursal
U
شعبه
end office
U
شعبه جز
line
U
شعبه
branch office
U
شعبه
lines
U
شعبه
filial
U
شعبه
chapters
U
شعبه
embranchment
U
شعبه
members
U
شعبه بخش
annexing
U
شعبه فرعی
lodge
U
شعبه فراماسون ها
dichotomy
U
انشعاب به دو شعبه
branches
U
شعبه زدن
dichotomies
U
انشعاب به دو شعبه
apparatus
U
شعبه حزب
branch of a company
U
شعبه شرکت
agency of communications
U
شعبه ارتباطات
subclass
U
شعبه فرعی
executing agency
U
شعبه اجرایی
executive agent
U
شعبه اجرایی
member
U
شعبه بخش
operating agency
U
شعبه عامل
branch office
U
دفتر شعبه
frith
U
شعبه رود
winging
U
شاخه شعبه
branch
U
شعبه زدن
wing
U
شاخه شعبه
lodges
U
شعبه فراماسون ها
agencies
U
اژانس شعبه
branches
U
شعبه رشته
department
U
قسمت شعبه
departments
U
قسمت شعبه
annexes
U
شعبه فرعی
annex
U
شعبه فرعی
agency
U
اژانس شعبه
lodged
U
شعبه فراماسون ها
headquarters
U
شعبه اصلی
major activity
U
شعبه اصلی
branch
U
شعبه رشته
arm
U
شعبه جنگ افزار
subhome office
U
شعبه دفتر اصلی
subhome office
U
شعبه اصلی یک اداره
distributary
U
انشعابی شعبه رود
army post office
U
شعبه پستی نیروی زمینی
troche
U
قرص مکیدنی شاخ سه شعبه گوزن
commissary store annex
U
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
coordinated procurement assigness
U
شعبه مسئول خرید کلی اماد
apparatus
U
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
criminal investigation
U
شعبه بازجویی جنایی تحقیقات جنایی
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
headquarters
U
شعبه مرکزی اداره مرکزی
eco-branch
U
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com