Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
accord
U
دلخواه طیب خاطر
accorded
U
دلخواه طیب خاطر
accords
U
دلخواه طیب خاطر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
You can rest assured.
U
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
one's heart'st d.
U
دلخواه
arbitrary
U
دلخواه
wished
U
دلخواه
wish
U
دلخواه
wishes
U
دلخواه
ideals
U
دلخواه
ideal
U
دلخواه
arbitary
U
دلخواه
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
idealizing
U
دلخواه سازی
idealizes
U
دلخواه سازی
after one's will
U
بطور دلخواه
at will
U
بطور دلخواه
after ones own heart
U
موافق دلخواه
favorites
U
دلخواه برگزیده
at choice
U
برحسب دلخواه
satisfactorily
U
موافق دلخواه
idealised
U
دلخواه سازی
idealized
U
دلخواه سازی
favourite
U
دلخواه برگزیده
idealize
U
دلخواه سازی
idealising
U
دلخواه سازی
idealises
U
دلخواه سازی
favourites
U
دلخواه برگزیده
sitting pretty
<idiom>
U
درشراط دلخواه بودن
shangri
U
شهر زیبا سرزمین دلخواه
lady's man
<idiom>
U
مرد دلخواه ومشهور بین خانمها
in hand
U
گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
retire
U
عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
retires
U
عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
breeze
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
users
U
بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
user
U
بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
bottoming reamer
U
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
Due to
U
به خاطر
on account of somebody
[something]
U
به خاطر
minding
U
خاطر
minds
U
خاطر
for the love of
U
به خاطر,
for his sake
U
به خاطر او
mind
U
خاطر
remembrance
U
خاطر
behalf
U
خاطر
sake
U
خاطر
depressed
<adj.>
U
افسرده خاطر
lacerated
U
خاطر ازرده
tranquillity
U
اسایش خاطر
in view of
<idiom>
U
به خاطر اینکه
in service
U
به خاطر خدمت
attention
U
خاطر حواس
for his sake
U
برای خاطر او
uneasiness
U
خاطر تشویش
attentions
U
خاطر حواس
to escape one's memory
U
از خاطر رفتن
ex officio
U
به خاطر شغل
of ones own accord
U
بطیب خاطر
gladness
U
مسرت خاطر
umbrageous
U
رنجیده خاطر
tranquility
U
اسایش خاطر
peace of mind
U
اسودگی خاطر
spontaneous generation
U
بطیب خاطر
amativeness
U
خاطر خواهی
despondent
<adj.>
U
افسرده خاطر
solace
U
تسلیت خاطر
sure
U
خاطر جمع
surer
U
خاطر جمع
downhearted
<adj.>
U
افسرده خاطر
gladly
U
با مسرت خاطر
leisurely
U
بافراغت خاطر
free will
U
طیب خاطر
to imprint on the mind
U
در خاطر نشاندن
self gratification
U
ترضیه خاطر
surest
U
خاطر جمع
security
U
اسایش خاطر
to feel sure
U
خاطر جمع بودن
to impress on the mind
U
خاطر نشان کردن
to stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
to imprint on the mind
U
خاطر نشان کردن
stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
relief
U
ترمیم اسایش خاطر
for a song
<idiom>
U
به خاطر پول کمی
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .
U
محض خاطر خدا
For your sake .
U
محض خاطر شما
take it out on
<idiom>
U
بی محلی به خاطر عصبانیت
for a mere nothing
U
برای خاطر هیچ
point
U
خاطر نشان کردن
certes
U
خاطر جمعی تحقیق
for ones own hand
U
به خاطر خود شخص
depend upon it
U
خاطر جمع باشید
for nothing
U
برای خاطر هیچ
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
for mercy sake
U
برای خاطر خدا
nuisance
U
مایه تصدیع خاطر
in the interests of truth
U
برای خاطر راستی
for god's sake
U
برای خاطر خدا
inorder to
U
به خاطر اینکه برای
for security reasons
U
به خاطر دلایل امنیتی
nuisances
U
مایه تصدیع خاطر
for reasons of safety
U
به خاطر دلایل امنیتی
for pity's sake
U
برای خاطر خدا
writable instruction set computer
U
طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
WISC
U
طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
gob
[British E]
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
pout
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
trap
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
that is why
U
به خاطر این است که چرا
to call somebody to
[for]
something
U
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
a small grimace
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
I have to study
U
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
pursuit of happiness
U
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
moue
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
secure
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
composedly
U
به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
fixations
U
خیره شدگی تعلق خاطر
fixation
U
خیره شدگی تعلق خاطر
unspontaneous
U
بدون طیب خاطر زورکی
solatium
U
غرامت برای ترضیه خاطر
come into one's own
<idiom>
U
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
ex gratia
U
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
take to task
<idiom>
U
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
secures
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
heart sease
U
اسایش قلب اسودگی خاطر
you must w the signal
U
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
We were all so anxious about you.
U
ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
carded for record
U
معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
i do it in your interest
U
به خاطر شما این کار رامیکنم
to languish
U
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
He did it for the sake of his family .
U
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
guerillas
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrillas
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
de minimis exception
U
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
i did it only for your sake
U
برای خاطر شما این کار راکردم و بس
sue somebody for damages
U
کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
He seems to have a lot of confidence.
U
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
Peeping Toms
U
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
Peeping Tom
U
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
unprompted
U
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
to languish
U
ضایع شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
U
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
U
هرز رفتن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
U
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
huygen's principle
U
قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
at pleasure
U
برحسب دلخواه برحسب میل
recognizes
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
recognize
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
U
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
primage
U
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
blow up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
safety
U
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
neural network
U
سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
For Gods sake!For heavens sake.
U
بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com