English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gang up on someone <idiom> U دست به دست هم به کسی صدمه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
indemnify U صدمه زدن به غرامت دادن
Other Matches
injury U صدمه
hurting U صدمه
maims U صدمه
maiming U صدمه
harming U صدمه
harms U صدمه
hurt U صدمه
maimed U صدمه
maim U صدمه
scot-free U بی صدمه
scathe U صدمه
injuriousness U صدمه
blows U صدمه
blow U صدمه
displeasure U صدمه
hardship U صدمه
hardships U صدمه
casualties U صدمه
casualty U صدمه
harm U صدمه
harmed U صدمه
scot free U بی صدمه
hurts U صدمه
shock U صدمه
harmfulness U صدمه
concussion U صدمه
torts U صدمه
shocked U صدمه
tort U صدمه
indemnity U صدمه
shocks U صدمه
indemnities U صدمه
hurtless U بی صدمه
maul U صدمه زدن
concussion U تصادم صدمه
harm U صدمه زدن
disservice U صدمه بدخدمتی
safer U صدمه نخورده
unscathed U صدمه ندیده
harmed U صدمه زدن
offends U صدمه زدن
offended U صدمه زدن
mauled U صدمه زدن
mauling U صدمه زدن
lay hands on someone <idiom> U صدمه زدن
mauls U صدمه زدن
hurtfulness U مضرت صدمه
concuss U صدمه زدن
offend U صدمه زدن
damage U صدمه دیدن
bodily harm U صدمه جسمانی
scathe U صدمه زدن
hurts U صدمه اذیت
hurt U صدمه اذیت
safest U صدمه نخورده
shocked U صدمه ضربت
safes U صدمه نخورده
safe U صدمه نخورده
shocks U صدمه ضربت
occupational hazards U صدمه شغلی
endamage U صدمه زدن
intact U صدمه ندیده
occupational hazard U صدمه شغلی
harms U صدمه زدن
hurting U صدمه اذیت
damnify U صدمه زدن
shock U صدمه ضربت
harming U صدمه زدن
harmlessly U بدون صدمه
marred U صدمه زدن اسیب
injured parties U طرف صدمه دیده
injured party U طرف صدمه دیده
mar U صدمه زدن اسیب
damage U صدمه دیدن ازون
marring U صدمه زدن اسیب
conserve U از صدمه محفوظ داشتن
conserved U از صدمه محفوظ داشتن
conserves U از صدمه محفوظ داشتن
conserving U از صدمه محفوظ داشتن
malignant U زیان اور صدمه رسان
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
injures U اذیت کردن صدمه زدن
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
damage U صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
injuring U اذیت کردن صدمه زدن
injure U اذیت کردن صدمه زدن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
nips U صدمه زدن دردناک بودن
nipped U صدمه زدن دردناک بودن
nip U صدمه زدن دردناک بودن
constructive total loss U صدمه کلی خسارت بنیانی
hurts U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurt U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurting U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
knock one's block off <idiom> U خیلی سخت به کسی صدمه زدن
concussion U صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reconstituting U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitute U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituted U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitutes U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
concussive U ضربت زننده صدمه زننده
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
house U منزل دادن پناه دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
irritates U خراش دادن سوزش دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com