Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
incase etc
U
در لفاف گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
folder
U
لفاف
filling
U
لفاف
incasement
U
لفاف
containers
U
لفاف
container
U
لفاف
padding
U
لفاف
envelopes
U
لفاف
fillings
U
لفاف
folders
U
لفاف
shim
U
لفاف
wrapping
U
لفاف
parcelling
U
لفاف
envelope
U
لفاف
envelopment
U
لفاف
wrappings
U
لفاف
coverings
U
رویه لفاف
pack cloth
U
لفاف بارپیچی
sheeting
U
پوششی لفاف
wrapper
U
لفاف چادرشب
pads
U
لفاف کردن
pad
U
لفاف کردن
cover
U
رویه لفاف
wrappers
U
لفاف چادرشب
covers
U
رویه لفاف
packing sheet
U
لفاف بار پیچی
overpacking
U
لفاف پیچی مجدد
wrappers
U
لفاف بسته بندی جلد کتاب
canvas
پارچه کتانی جهت لفاف فرش
wrapper
U
لفاف بسته بندی جلد کتاب
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
tare and tret
U
وزن بسته یا لفاف یا جعبه محموله و مقدار کمبود وزنی که در نتیجه حمل و نقل درمحموله ایجاد میشود وقابل قبول است
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
episperm
U
پوشش تخم لفاف تخم
inculcates
U
پا گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
places
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
place
U
گذاشتن
load
U
گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
let
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
lay
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
leave
U
گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
puts
U
گذاشتن
put
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
placing
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
to put in pledge
U
گرو گذاشتن
suspends
U
مسکوت گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
to put by
U
کنار گذاشتن
juxtapose
U
پیش هم گذاشتن
to sell by a
U
بمزایده گذاشتن
to set a trap
U
تله گذاشتن
to set down
U
بزمین گذاشتن
parcels
U
دربسته گذاشتن
suspending
U
مسکوت گذاشتن
to sow mines
U
مین گذاشتن
to stand sentinel
U
نگهبان گذاشتن در
juxtapose
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed
U
پیش هم گذاشتن
juxtaposed
U
پهلوی هم گذاشتن
cloisters
U
درصومعه گذاشتن
cloister
U
درصومعه گذاشتن
to put up forsale
U
بمزایده گذاشتن
to put up to a
U
بمزایده گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
parcel
U
دربسته گذاشتن
plight
U
گرو گذاشتن
juxtaposing
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing
U
پیش هم گذاشتن
juxtaposes
U
پهلوی هم گذاشتن
to set by
U
کنار گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
juxtaposes
U
پیش هم گذاشتن
to set one's seal to
U
صحه گذاشتن
to take in a reef
U
بادبان را تو گذاشتن
underpricing
U
کم قیمت گذاشتن
vowelize
U
واکه گذاشتن
pigged
U
بچه گذاشتن
walk out on
U
قال گذاشتن
welch
U
کلاه گذاشتن
line out
U
با خط علامت گذاشتن
window dress
U
بنمایش گذاشتن
mark
U
علامت گذاشتن
handle
U
دسته گذاشتن
handles
U
دسته گذاشتن
oviposit
U
تخم گذاشتن
marks
U
علامت گذاشتن
undercharge
U
کم خرج گذاشتن در
shutters
U
پرده گذاشتن
shutter
U
پرده گذاشتن
put aside
U
کنار گذاشتن
tip
U
نوک گذاشتن
earmarks
U
کنار گذاشتن
earmark
U
کنار گذاشتن
to take ship
U
درکشتی گذاشتن
tipping
U
نوک گذاشتن
overtop
U
عقب گذاشتن
pignus
U
گرو گذاشتن
depositing
U
به امانت گذاشتن
trepass
U
پافرا گذاشتن
trig
U
علامت گذاشتن
underact
U
از کار کم گذاشتن
salve
U
ضماد گذاشتن
to have the heels of any one
U
کسیرادردوعقب گذاشتن
strands
U
تنها گذاشتن
trace
U
اثر گذاشتن
traced
U
اثر گذاشتن
traces
U
اثر گذاشتن
set down
U
بزمین گذاشتن
mortgage
U
گرو گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
embed
U
کار گذاشتن
regulater
U
قاعده گذاشتن
mortgages
U
گرو گذاشتن
badgers
U
:سربسر گذاشتن
badgering
U
:سربسر گذاشتن
to hang up
U
معوق گذاشتن
to hand down
U
بارث گذاشتن
to grow in years
U
پابسن گذاشتن
mouth
U
در دهان گذاشتن
exposing
U
بی پناه گذاشتن
mouthed
U
در دهان گذاشتن
exposes
U
بی پناه گذاشتن
to beat back
U
عقب گذاشتن
expose
U
بی پناه گذاشتن
respect
U
احترام گذاشتن به
Welsh
U
کلاه گذاشتن
mouthing
U
در دهان گذاشتن
to call for tenders
U
بمناقصه گذاشتن
to put to contract
U
بمناقصه گذاشتن
mouths
U
در دهان گذاشتن
over run
U
زیر پا گذاشتن
strand
U
تنها گذاشتن
mortgaging
U
گرو گذاشتن
badgered
U
:سربسر گذاشتن
badger
U
:سربسر گذاشتن
to leave off
U
کنار گذاشتن
respects
U
احترام گذاشتن به
cramps
U
درقید گذاشتن
put on rudder
U
سکان گذاشتن
hang-ups
U
معوق گذاشتن
to make a for
U
دردسترس گذاشتن
bank
U
در بانک گذاشتن
cramp
U
درقید گذاشتن
embarks
U
درکشتی گذاشتن
embarking
U
درکشتی گذاشتن
embarked
U
درکشتی گذاشتن
embark
U
درکشتی گذاشتن
banks
U
در بانک گذاشتن
to put a way
U
کنار گذاشتن
put out to interest
U
به بهره گذاشتن
to leave a margin
U
حاشیه گذاشتن
put up to auction
U
به مزایده گذاشتن
putting a condition
U
شرط گذاشتن
hang up
U
معوق گذاشتن
hang-up
U
معوق گذاشتن
to keep in d.
U
امانت گذاشتن
to lay anegg
U
تخم گذاشتن
invests
U
سرمایه گذاشتن
investing
U
سرمایه گذاشتن
invested
U
سرمایه گذاشتن
invest
U
سرمایه گذاشتن
to lay aside
U
کنار گذاشتن
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...