English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intersplere U در حوزه یکدیگر امدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
period of concentration U در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
of each other <adv.> U از یکدیگر
from one another <adv.> U از یکدیگر
from each other <adv.> U از یکدیگر
of one another <adv.> U از یکدیگر
each other U یکدیگر
one another U یکدیگر
one a U یکدیگر
interwork U بر یکدیگر
combining U ترکیب با یکدیگر
simultaneous with each other U مقارن یکدیگر
interconnects U اتصال به یکدیگر
intersecting U از یکدیگر گذرنده
interconnecting U اتصال به یکدیگر
internecine U کشتار یکدیگر
interconnected U اتصال به یکدیگر
interconnect U اتصال به یکدیگر
couple U ترکیب با یکدیگر
coupled U ترکیب با یکدیگر
couples U ترکیب با یکدیگر
cheek by jowl U پهلوی یکدیگر
arm in arm U در دست یکدیگر
peer to each other U برابر با یکدیگر
to look at each other U به یکدیگر نگریستن
peer to each other U قرین یکدیگر
combine U ترکیب با یکدیگر
combines U ترکیب با یکدیگر
concrescence U رشد با یکدیگر
of a piece with each other U ازسر هم همجنس یکدیگر
hand in hand U دست دردست یکدیگر
telepathy U ارتباط افکار با یکدیگر
abuts U به یکدیگر ضربه زدن
abutted U به یکدیگر ضربه زدن
complementary U تکمیل کننده یکدیگر
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
incompossible U منافی یکدیگر ناسازگار
they are well matched U حریف یکدیگر هستند
correlative with each other U لازم و ملزوم یکدیگر
interconnects U با یکدیگر اتصال دادن
interconnecting U با یکدیگر اتصال دادن
interconnected U با یکدیگر اتصال دادن
interconnect U با یکدیگر اتصال دادن
one-to-one U عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
one to one U عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
abut U به یکدیگر ضربه زدن
to look at each other U به یکدیگر نگاه کردن
grappling U گرفتن لباس یکدیگر
zero field U بی حوزه
ranged U حوزه
spheres U حوزه
ranges U حوزه
precinct U حوزه
range U حوزه
departments U حوزه
department U حوزه
districts U حوزه
district U حوزه
presidency U حوزه
extent U حوزه
sphere U حوزه
aquifer U حوزه
basin U حوزه
basins U حوزه
precincts U حوزه
scope U حوزه
area U حوزه
domains U حوزه
areas U حوزه
ambit U حوزه
circuity U حوزه
realm U حوزه
zones U حوزه
zone U حوزه
field U حوزه
jurisdication U حوزه
fielded U حوزه
fields U حوزه
domain U حوزه
realms U حوزه
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
network U اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
juxtaposition U جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
life line U طناب اتصال افراد به یکدیگر
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
networks U اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
hue U [وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
incompatible U غیر قابل استعمال با یکدیگر
interaction U عمل دو چیز روی یکدیگر
adhesion of fibers U خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
span of control U حوزه نظارت
domains U حوزه دایره
drainge area U حوزه زهکشی
domain U حوزه دایره
module U حوزه گنجایش
chapelry U حوزه کلیسا
modules U حوزه گنجایش
apanage U حوزه درامداتفاقی
drainage basin U حوزه زهکش
judicature U حوزه قضایی
drainage area U حوزه ابخیز
seepage area U حوزه تراوش
scope of coverage U حوزه عمل
departments U حوزه کمیته
scope U قلمرو حوزه
ground water basin U حوزه اب زیرزمینی
electorates U حوزه انتخابیه
circle U محفل حوزه
circled U محفل حوزه
image field U حوزه تصویر
circling U محفل حوزه
electorate U حوزه انتخابیه
constituency U حوزه انتخابیه
constituencies U حوزه انتخابیه
constituency U حوزه انتخاباتی
precinct U بخش حوزه
precincts U بخش حوزه
constituencies U حوزه انتخاباتی
circuits U حوزه قضائی
prefecture U حوزه اداری
magnetic field U حوزه مغناطیسی
circles U محفل حوزه
circuits U جریان حوزه
circuit U جریان حوزه
catchment areas U حوزه ابریز
induction field U حوزه القائی
test bay U حوزه ازمایش
circuit U حوزه قضائی
catchment area U حوزه ابریز
magnetic fields U حوزه مغناطیسی
kingdom U حوزه اقتدار
f.of operations U حوزه عملیات
department U حوزه کمیته
free field U حوزه ازاد
data chaining U فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
Birds of a feather flock together . <proverb> U پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
sapphic vice U شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
interfruitful U قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
They shook hand and made up. U با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
back formation U لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
interacting U برای عمل کردن روی یکدیگر
interacts U برای عمل کردن روی یکدیگر
interact U برای عمل کردن روی یکدیگر
The twins look just like each other. U دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
deme U دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
interacted U برای عمل کردن روی یکدیگر
princedom U حوزه حکومت شاهزاده
free trade area U حوزه تجارت ازاد
flooding area U حوزه سیل گیر
magnetic deflection U انحراف در حوزه مغناطیسی
military area U حوزه جغرافیایی نظامی
intendancy U مدیریت حوزه مباشرت
coil field U حوزه سیم پیچ
compass U حدود وثغور حوزه
sees U مقر یا حوزه اسقفی
see U مقر یا حوزه اسقفی
constituencies U هیات موکلان یک حوزه
active zone of well U حوزه فعال چاه
polls U حوزه رای گیری
venues U حوزه صلاحیت دادگاه
venue U حوزه صلاحیت دادگاه
flashing U کاهش حوزه مغناطیسی
catchment areas U حوزه ابخیز ابگیر
catchment area U حوزه ابخیز ابگیر
basin U حوزه رودخانه ابگیر
basins U حوزه رودخانه ابگیر
catchment U حوزه ابریز مرزی
poll U حوزه رای گیری
bolson U حوزه ابریز بسته
blind drainage area U حوزه ابریز بسته
polled U حوزه رای گیری
constituency U هیات موکلان یک حوزه
circuit U حوزه صلاحیت دادگاه
circuits U حوزه صلاحیت دادگاه
basin area U حوزه ابریز رودخانه
interdenominational U وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
grain orientation U طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trail U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
consolute U ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
trails U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
differentiation U فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
to come within the scope of the law U در حوزه عمل قانون بودن
circuit U حوزه قضایی یک قاضی دور
circuits U حوزه قضایی یک قاضی دور
plural vote U رای یک تن در چند حوزه انتخابی
well field U حوزه تغذیه کننده چاه
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
hue U [نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
laceria U [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
demolition derby U مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
concentric shafts U شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
runoff U جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
track bolt U پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
triptych U عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
local area network U شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com