English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
collinear U دریک خط مستقیم واقع شونده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coincident U واقع شونده دریک وقت
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
bicipital U تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
osculant U واقع شونده
post natal U واقع شونده پس از تولد
post-natal U واقع شونده پس از تولد
nocturnal U واقع شونده درشب
intermediate U در میان واقع شونده
etesian U واقع شونده بطورسالیانه
interjacent U در میان واقع شونده
etesian U سالی یک مرتبه واقع شونده
posttraumatic U واقع شونده پس از تصادف یا ضربه
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
simultaneous U باهم واقع شونده همزمان
preterminal U واقع شونده قبل از مرگ
intervicalic U میان دو صدا واقع شونده
intervocal U میان دو صدا واقع شونده
synchronous U همگاه واقع شونده بطور هم زمان
isochronous U واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
preovulatory U واقع شونده درمرحله قبل ازتخم گذاری
isochronal U همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
self reacting U بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitating U غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates U غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated U غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate U غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation U کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
derrick U دریک
derricks U دریک
in an instant U دریک ان
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
sedentary U مقیم دریک جا
on a par U دریک تراز
in an instant U دریک لحظه
en bloc U دریک بلوک
on one occasion U دریک موقع
swinging derrick U دریک گردان
standing derrick U دریک ثابت
aline U دریک رشته قراردادن
run in the family/blood <idiom> U دریک سطح بودن
beside U دریک طرف بعلاوه
somewheres U یک جایی دریک محلی
somewhere U یک جایی دریک محلی
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
partly U نسبتا دریک جزء
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
rub elbows/shoulders <idiom> U دریک سطح بودن
aligning U دریک ردیف قرار گرفتن
coincided U دریک زمان اتفاق افتادن
coinciding U دریک زمان اتفاق افتادن
aligned U دریک ردیف قرار گرفتن
align U دریک ردیف قرار گرفتن
ledger bait U که دریک جا روی نگاه دارند
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
pent up U دریک جا نگاه داشته شده
polynya U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
have one's ass in a sling <idiom> U دریک وضع نا مساعد بودن
chorus girl U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
colocate U دریک مکان قرار دادن
textbooks U کتاب اصلی دریک موضوع
easy does it <idiom> U دریک چشم بهم زدن
textbook U کتاب اصلی دریک موضوع
polynia U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
chorus girls U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
coincide U دریک زمان اتفاق افتادن
aligns U دریک ردیف قرار گرفتن
fascia plate U تابلوی مقابل دریک وسیله
coincides U دریک زمان اتفاق افتادن
in a crack U دریک چشم بهم زدن
text book U کتاب اصلی دریک موضوع
batch U مقدار نان دریک پخت
batches U مقدار نان دریک پخت
docking U ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
pointsman U عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
hinge joint U مفصلی که دریک سطح حرکت کند
gyle U مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
gigahertz U فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
palmful U انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
broadsides U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadside U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
play footsie <idiom> U باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
hauling U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time U مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
hauled U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
coextensive U باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
catalysis U اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
block stowage loading U بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
hauls U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
side tone U انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
coriolis acceleration U شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
ledger blade U تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
farrow U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
role indicator U نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
rotates U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrows U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
run around U تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
rotated U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotate U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
turning points U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
holding pattern U کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
diachrony U تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
routing U لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
best angle of climb airspeed U سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
bankers automated clearance system U سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
D SUB connector U ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
helo U پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
electronic journal U فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual U بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
vimineous U خم شونده
diminishing U کم شونده
deliquescent U اب شونده
step down U کم شونده
squashy U له شونده
folding U تا شونده
examinee U امتحان شونده
accumulatively U بطورجمع شونده
accretive U زیاد شونده
payee U پرداخت شونده
ameliorative U بهتر شونده
adrenergic U فعال شونده
interviewees U مصاحبه شونده
acidific U ترش شونده
acquiescent U راضی شونده
aggravative U بدتر شونده
cumulative U جمع شونده
inbound U وارد شونده
excurrent U جاری شونده
deterrents U مانع شونده
repressive U مانع شونده
fusible U ذوب شونده
frondescent U برگ شونده
foldaway U کوچک شونده
fulminating U محترق شونده
menstruating U قاعده شونده
fly table U میز تا شونده
deterrent U مانع شونده
drying U خشک شونده
friable U خرد شونده
fill in U جانشین شونده
payees U پرداخت شونده
outgoing U صادر شونده
evanescent U محو شونده
eruptional U منفجر شونده
clinchers U متمسک شونده
clincher U متمسک شونده
clastic U تقسیم شونده
deviator U منحرف شونده
deteriorative U بدتر شونده
depreciable U مستهلک شونده
conducive U موجب شونده
clotty U دلمه شونده
coagulable U دلمه شونده
riser U بلند شونده
concretive U سفت شونده
analysand U تحلیل شونده
metabolic U دگرگون شونده
concentrator U متمرکز شونده
comparand U قیاس شونده
dilatant U گشاد شونده
menstruating U بی نماز شونده
erubescent U سرخ شونده
emissive U خارج شونده
emanative U صادر شونده
interviewee U مصاحبه شونده
assimilatory U هم جنس شونده
base ejection U پرتاب شونده از ته
congregative U جمع شونده
displaceable U جابجا شونده
causative U سبب شونده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com