English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flinch U دریع داشتن
flinched U دریع داشتن
flinches U دریع داشتن
flinching U دریع داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
owned U داشتن
want U کم داشتن
own U داشتن
wanted U کم داشتن
owns U داشتن
doubted U شک داشتن
intercommon U داشتن
bear U داشتن
bear U در بر داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
relieve U داشتن
relieves U داشتن
relieving U داشتن
lackvt U کم داشتن
to have f. U تب داشتن
to be in a f. U تب داشتن
possess U داشتن
possesses U داشتن
possessing U داشتن
doubt U شک داشتن
doubting U شک داشتن
doubts U شک داشتن
have U داشتن
having U داشتن
redolence U بو داشتن
to hold U داشتن
to have U داشتن
to possess U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to be feverish U تب داشتن
to have possession of U داشتن
lacked U کم داشتن
to go hot U تب داشتن
lack U کم داشتن
lacks U کم داشتن
owning U داشتن
to hold a meeting U داشتن
liaise U بستگی داشتن
cravings U اشتیاق داشتن
dubitate U شک داشتن تردیدکردن
dispateh U گسیل داشتن
craves U اشتیاق داشتن
liaising U رابطه داشتن
craved U اشتیاق داشتن
liaises U بستگی داشتن
correspond U رابطه داشتن
liaises U رابطه داشتن
crave U اشتیاق داشتن
liaised U بستگی داشتن
liaised U رابطه داشتن
dehydrate U پسابش داشتن
corresponds U رابطه داشتن
liaise U رابطه داشتن
corresponded U رابطه داشتن
belongs U تعلق داشتن
possess U در تصرف داشتن
limped U سکته داشتن
limping U سکته داشتن
limps U سکته داشتن
hankers U اشتیاق داشتن
limp U سکته داشتن
possesses U در تصرف داشتن
nettles U رنجه داشتن
belonged U تعلق داشتن
belong U تعلق داشتن
to hold [to have] U نگه [داشتن]
quaking U لرزش داشتن
abound in U فراوان داشتن
to be afraid [of] U ترس داشتن [از]
nettle U رنجه داشتن
possessing U در تصرف داشتن
hankered U اشتیاق داشتن
lean U تمایل داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
scoots U سرعت داشتن
eloign U دورنگاه داشتن از
dubitation U تردید داشتن
concerns U اهمیت داشتن
concern U اهمیت داشتن
tolerate U طاقت داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between. U تردید داشتن
leaned U تمایل داشتن
implying U دلالت داشتن
imply U دلالت داشتن
leans U تمایل داشتن
implies U دلالت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
dubitation U گمان شک داشتن
quaked U لرزش داشتن
deserve U استحقاق داشتن
quakes U لرزش داشتن
believes U گمان داشتن
believed U گمان داشتن
believe U گمان داشتن
liaising U بستگی داشتن
aspired U هوش داشتن
quake U لرزش داشتن
bode U دلالت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
undulate U نوسان داشتن
scooting U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
scoot U سرعت داشتن
undulated U نوسان داشتن
undulates U نوسان داشتن
bode U شگون داشتن
play-acts U نقش داشتن
amativeness U دوست داشتن
play-acting U نقش داشتن
play-acted U نقش داشتن
bestowon U ارزی داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupies U مشغول داشتن
to think [of] U عقیده داشتن
bear on U نسبت داشتن
retain U نگاه داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
retained U نگاه داشتن
play-act U نقش داشتن
retains U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
to follow U دنباله داشتن
retaining U نگاه داشتن
to continue U دنباله داشتن
expect U چشم داشتن
to be there U وجود داشتن
hanker U اشتیاق داشتن
attend U حضور داشتن
stinks U تعفن داشتن
stink U تعفن داشتن
exists U وجود داشتن
existed U وجود داشتن
exist U وجود داشتن
resembling U شباهت داشتن
resembles U شباهت داشتن
resembled U شباهت داشتن
trepan U تمایل داشتن
to be thirsty U اشتیاق داشتن
abound with U فراوان داشتن
attends U حضور داشتن
attending U حضور داشتن
have butterflies in one's stomach U اضطراب داشتن
disguise U نهان داشتن
have butterflies in one's stomach U دلهره داشتن
resemble U شباهت داشتن
differs U فرق داشتن
disguised U نهان داشتن
refrains U نگاه داشتن
abhor U ترس داشتن از
bipolarity U داشتن دو قطب
disguises U نهان داشتن
refraining U نگاه داشتن
differing U فرق داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com