English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
toa for a job or position U درخواست کارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to work with a will U بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
request modify U درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisitioned U درخواست کردن درخواست وسایل
excess demand U درخواست بیش از حد درخواست اضافی
requisitioning U درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions U درخواست کردن درخواست وسایل
requisition U درخواست کردن درخواست وسایل
call mission U درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
requistioner U قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
inactivate U بی کارکردن
work U کارکردن
goes U کارکردن
worked U کارکردن
go U کارکردن
acted U کارکردن
act U کارکردن
to pull together U با هم کارکردن
to pull a lone oar U تنها کارکردن
collaborating U باهم کارکردن
overlabour U زیاد کارکردن
slave U سخت کارکردن
slaved U سخت کارکردن
upping U اجرا یا کارکردن
slaves U سخت کارکردن
slaving U سخت کارکردن
upped U اجرا یا کارکردن
up U اجرا یا کارکردن
run U کارکردن موتور
to act jointly U باهم کارکردن
overwork U زیاد کارکردن
overworking U زیاد کارکردن
cowork U باهم کارکردن
counterwork U برخلاف کارکردن
cooperate U باهم کارکردن
overworks U زیاد کارکردن
to work together U باهم کارکردن
runs U کارکردن موتور
to paddle one's own canoe U مسقلانه کارکردن
fag U سخت کارکردن
speeds U سریع کارکردن
overworked U زیاد کارکردن
fags U سخت کارکردن
collaborate U باهم کارکردن
collaborated U باهم کارکردن
collaborates U باهم کارکردن
to work cheap U بامزدکم کارکردن
speed U سریع کارکردن
speeding U سریع کارکردن
operation U کارکردن با یک وسیله
fire call U درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
requested U درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests U درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting U درخواست اماد کردن درخواست کردن
request U درخواست اماد کردن درخواست کردن
functions U عمل کردن کارکردن
to peg a way at some work U پیوسته درسرچیزی کارکردن
functioned U عمل کردن کارکردن
function U عمل کردن کارکردن
automation U بطور خودکار کارکردن
to act independently of others U مستقلانه یا جداگانه کارکردن
moonlighting U بطور قاچاقی کارکردن
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
passage U رویداد کارکردن مزاج
passages U رویداد کارکردن مزاج
moonlighted U بطور قاچاقی کارکردن
gear U کردن اماده کارکردن
geared U کردن اماده کارکردن
gears U کردن اماده کارکردن
geologize U در زمین شناسی کارکردن
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
fit to work U اماده برای کارکردن
dejecta U کارکردن مزاج مریض
moonlight U بطور قاچاقی کارکردن
moonlights U بطور قاچاقی کارکردن
refit U دوباره اماده کارکردن
refitting U دوباره اماده کارکردن
do the trick <idiom> U خیلی خوب کارکردن
refits U دوباره اماده کارکردن
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
refitted U دوباره اماده کارکردن
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
frob U کارکردن با دسته فرمان وماوس
grind U اسیاب شدن سخت کارکردن
grinds U اسیاب شدن سخت کارکردن
drudges U جان کندن بیمیلانه کارکردن
telecommuting U عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
to turn over U واژگون کردن کارکردن دراوردن
geometrize U از روی قواعد هندسی کارکردن
To work like a beaver . U مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
labourvi U رنج بردن سخت کارکردن
to work it <idiom> U روی چیزیی کارکردن و حل کردن
drudge U جان کندن بیمیلانه کارکردن
crack the whip <idiom> U باعث سخت کارکردن شخصی شدن
burn U کارکردن موتور راکت طبق برنامه
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
to do a lesson U درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
burns U کارکردن موتور راکت طبق برنامه
reliability U توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
specification U کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
dabbling U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serial U کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serials U کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
wet weight U وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
failure safety U [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
psychological moment U موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
fault U توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults U توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability U [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
faulted U توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
faulted U سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault U سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
verification U بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
faults U سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
degradation U اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
requisition U درخواست
postulated U درخواست
enquiry U درخواست
imploration U درخواست
requistion for money U درخواست
requisitions U درخواست
requisitioning U درخواست
requisitioned U درخواست
d. of a request U در درخواست
supplication U درخواست
claiming U درخواست
claimed U درخواست
claim U درخواست
indent U درخواست
indenting U درخواست
postulating U درخواست
postulates U درخواست
solicitation U درخواست
tendering U درخواست
tenderest U درخواست
tendered U درخواست
tender U درخواست
indents U درخواست
applications U درخواست
demanded U درخواست
demand U درخواست
demands U درخواست
suit U درخواست
application U درخواست
suits U درخواست
suited U درخواست
postulate U درخواست
requesting U درخواست
requests U درخواست
requested U درخواست
on request of which [at his request] U به درخواست او
claims U درخواست
appeals U درخواست
request U درخواست
appealed U درخواست
appeal U درخواست
demanded <adj.> <past-p.> U درخواست شده
plead with U درخواست کردن
declaration of intention U درخواست تابعیت
demand code U رمز درخواست
put in for something <idiom> U درخواست چیزی
demandant U درخواست کننده
speak for <idiom> U درخواست کردن
document number U شماره درخواست
asking and ordering U درخواست و سفارش
excess demand U درخواست مازاد
fire message U درخواست اتش
claimed <adj.> <past-p.> U درخواست شده
supervisor request U درخواست نافر
stock requisition U درخواست کالا
rrayer U درخواست التماس
round robin U درخواست کتبی
requisition line U خط درخواست اماد
supplicate U درخواست کردن
to make an application [to apply] U درخواست کردن
asked <adj.> <past-p.> U درخواست شده
writ of subpoena U برگ درخواست
at the request of U به خواهش [به درخواست]
materials requisition U درخواست مواد
on call U بنا به درخواست
to g. any one's request U درخواست کسیراپذیرفتن
requisition number U شماره درخواست
pleader U درخواست دادن
purchase requisition U درخواست خرید
request signal U علامت درخواست
praying U درخواست کردن
apply U درخواست دادن
applies U درخواست دادن
applies U درخواست کردن
solicited U درخواست کردن
soliciting U درخواست کردن
requests U درخواست می کنم
requesting U درخواست می کنم
solicits U درخواست کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com