Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
circulate
U
دایر کردن منتشر کردن
circulated
U
دایر کردن منتشر کردن
circulates
U
دایر کردن منتشر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
repair
U
جبران کردن دوباره دایر کردن
repaired
U
جبران کردن دوباره دایر کردن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
install
U
دایر کردن
circulates
U
دایر کردن
set afoot
U
دایر کردن
installs
U
دایر کردن
circulated
U
دایر کردن
installing
U
دایر کردن
circulate
U
دایر کردن
get up
U
اتو کردن دایر کردن
published
U
طبع ونشر کردن منتشر کردن
publish
U
طبع ونشر کردن منتشر کردن
publishes
U
طبع ونشر کردن منتشر کردن
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
to make things hum
U
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
reclaiming
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaim
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
broadens
U
وسیع کردن منتشر کردن
broadened
U
وسیع کردن منتشر کردن
broadening
U
وسیع کردن منتشر کردن
to put forth
U
منتشر کردن چاپ کردن
broaden
U
وسیع کردن منتشر کردن
broadcast
U
منتشر کردن
spreads
U
منتشر کردن
irradiates
U
منتشر کردن
spread
U
منتشر کردن
diffused
U
منتشر کردن
irradiating
U
منتشر کردن
diffuses
U
منتشر کردن
irradiated
U
منتشر کردن
diffusing
U
منتشر کردن
put forth
U
منتشر کردن
give forth
U
منتشر کردن
diffuse
U
منتشر کردن
irradiate
U
منتشر کردن
broadcasts
U
منتشر کردن
revivalist movement
U
جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
circumfuse
U
باطراف منتشر کردن
spreads
U
منتشر کردن یا شدن
spread
U
منتشر کردن یا شدن
republish
U
دوباره منتشر کردن
diffusing
U
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses
U
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse
U
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused
U
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
spread
U
[منتشر کردن مایع روی سطح]
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
issuant
U
منتشر کننده منتشر شونده
in a
U
دایر
operational
U
دایر
open
U
دایر
operatives
U
دایر
operative
U
دایر
functioning
U
دایر
live
U
دایر
opened
U
دایر
commissioned
U
دایر
lived
U
دایر
in working condition
U
دایر
in order
U
دایر
active
U
دایر
in gear
U
دایر
opens
U
دایر
in good working order
U
دایر
ws
U
انباره دایر
to come into operation
U
دایر شدن
it is not in good workingorder
U
دایر نیست
working set
U
مجموعه دایر
operates
U
دایر بودن
it is in good working order
U
دایر است
work space
U
فضای دایر
operate
U
دایر بودن
operated
U
دایر بودن
utilized lands
U
اراضی دایر
runs
U
رانش دایر بودن
operable
U
عمل پذیر دایر
the game is on
U
بازی دایر است
run
U
رانش دایر بودن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
broadcasts
U
منتشر
broadcast
U
منتشر
diffuse
U
منتشر شده
circulated
U
منتشر شدن
inedited
U
منتشر نشده
diffuser
U
منتشر کننده
circulates
U
منتشر شدن
circulate
U
منتشر شدن
diffusor
U
منتشر کننده
diffused
U
منتشر شده
distributed capacity
U
فرفیت منتشر
to make a noise
U
منتشر شدن
spreader
U
منتشر کننده
diffusing
U
منتشر شده
get abroad
U
منتشر شدن
incident light
U
نور منتشر
diffuses
U
منتشر شده
unissued
<adj.>
U
منتشر نشده
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
spread
U
منتشر شدن انتشار
reported statistics
U
امارهای منتشر شده
widespreading
U
شایع همه جا منتشر
pantropical
U
منتشر درنواحی گرمسیری
spreads
U
منتشر شدن انتشار
releases
U
منتشر ساختن رهایی
unissued shares
U
سهام منتشر نشده
widespread
U
شایع همه جا منتشر
release
U
منتشر ساختن رهایی
propagated error
U
اشتباه منتشر شده
released
U
منتشر ساختن رهایی
pantropic
U
منتشر درنواحی گرمسیری
diffusively
U
بطور منتشر و یا مفصل
posthumous
U
منتشر شده پس از مرگ نویسنده
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
emitter
U
منتشر کننده پس دهنده امواج
blowy
U
بسهولت باطراف منتشر شونده
the volume that preceded
U
جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
get about
U
ازبستر بیماری برخاستن منتشر شدن
the disease threatens to sprea
U
این ناخوشی خطر منتشر شدن دارد
Green Book
U
مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
This dictionary is published(printed) in three volumes.
U
این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
periodicals
U
مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
lightest
U
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
lighted
U
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
led
U
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند
light
U
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com