English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ambuscade U دام محل اجرای کمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lurking U جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurked U جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurk U جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurks U جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
perdu or due U درحال کمین کمین کنان
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder U امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
on the lurk U در کمین
ambushing U کمین
raids U کمین
ambush U کمین
raiding U کمین
forestalls U کمین
forestalled U کمین
minimally U کمین
minimal U کمین
forestall U کمین
ambushed U کمین
awaiting U در کمین
awaits U در کمین
awaited U در کمین
await U در کمین
ambuscade U کمین
raid U کمین
ambushes U کمین
raided U کمین
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
minterm U کمین لفظ
scuppering U کمین کردن
minimal function U تابع کمین
lurking place U کمین گاه
ambushing U در کمین نشستن
ambuscade U کمین گاه
scuppers U کمین کردن
lurkingly U کمین کنان
insidiate U در کمین نشستن
insidiate U کمین کردن
ambushed U کمین کردن
ambush U کمین کردن
ambushes U کمین کردن
ambushes U در کمین نشستن
ambushed U در کمین نشستن
ambush U در کمین نشستن
ambushing U کمین کردن
scuppered U کمین کردن
lurking U کمین کردن
stalk U کمین کردن
lurked U کمین کردن
to lie in a U کمین کردن
lurk U کمین کردن
waylays U کمین کردن
waylaying U کمین کردن
waylaid U کمین کردن
snipers U کمین کردن
sniper U کمین کردن
to lie in w U کمین کردن
waylay U کمین کردن
perdu U درحال کمین
lurks U کمین کردن
stalked U کمین کردن
stalking U کمین کردن
night interception U کمین شبانه
stalks U کمین کردن
scupper U کمین کردن
perdue U درحال کمین
raiding party U قسمت مامور کمین
strike force U نیروی کمین یا ضربت
ambuscade U یکدسته نظامی کمین کرده
sneak raid U کمین سریع تک برق اسا
still hunting U شکار باروش در کمین نشستن
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
sniping U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
run U اجرای
Sound Blaster U و پس اجرای آن
runs U اجرای
budget execution U اجرای بودجه
auto da fe U اجرای رای
use U اجرای چیزی
administration of justice U اجرای عدالت
concurrently U اجرای همزمان
carry out the obligations U اجرای تعهدات
machine run U اجرای ماشین
execution of wills U اجرای وصایا
test run U اجرای ازمایشی
test run U اجرای ازماینده
fulfilment of an obligation U اجرای تعهد
uses U اجرای چیزی
ground work U اجرای فن در خاک
rerun U اجرای مجدد
program execution U اجرای برنامه
post strike U بعد از اجرای تک
parallel run U اجرای موازی
performance of a contract U اجرای قرارداد
plan implementation U اجرای برنامه
execution of judgments U اجرای احکام
administer justice U اجرای عدالت
conduct of fire U اجرای اتش
concurrent execution U اجرای همزمان
conduct of fire U اجرای تیراندازی
dry run U اجرای ازمایشی
enforcement of a judgment U اجرای حکم
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
techniques U روش یا فن اجرای کار
desks U اجرای خشک برنامه
desk U اجرای خشک برنامه
operate U دستورات اجرای کامپیوتر
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
technique U روش یا فن اجرای کار
operates U دستورات اجرای کامپیوتر
operated U دستورات اجرای کامپیوتر
implementation of the decisions U اجرای قرار [رای]
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
enforcement by writ U اجرای حکم دادگاه
war game U اجرای بازی جنگ
wargaming U اجرای بازی جنگ
transattack period U زمان اجرای تک اتمی
legal enforcement U اجرای حکم دادگاه
administration of a will U اجرای وصیت نامه
task element U عنصر اجرای عملیات
law enforcement U اجرای قوانین [حقوقی]
self aid U اجرای کمکهای اولیه
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
class i activity U اجرای اماد طبقه 1
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
task forces U نیروی اجرای عملیات
task force U نیروی اجرای عملیات
insubordination U سرپیچی از اجرای دستور
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
involving U آغاز با اجرای یک برنامه
involves U آغاز با اجرای یک برنامه
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
final process U دستور اجرای حکم
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
by the number U اجرای فرمان با شماره
concept of operations U روش اجرای عملیات
apply a correct holt U اجرای فن صحیح کشتی
checks U اجرای خشک یک برنامه
checked U اجرای خشک یک برنامه
check U اجرای خشک یک برنامه
class ii activity U اجرای اماد طبقه 2
enforcement of a judment U اجرای حکم دادگاه
involve U آغاز با اجرای یک برنامه
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
multitasking U اجرای چندین کار
multi tasking U اجرای چندین کار
methode of fire U روش اجرای تیراندازی
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
textbooks U اجرای حرکت کامل و فنی
enterprise U اقدام به اجرای قوانین کردن
phase U دوره زمانی اجرای برنامه
enterprises U اقدام به اجرای قوانین کردن
phased U دوره زمانی اجرای برنامه
phases U دوره زمانی اجرای برنامه
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
overlap processing U اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
suspends U به عقب انداختن اجرای حکم
suspending U به عقب انداختن اجرای حکم
exempted , adressee U گیرنده معاف از اجرای دستور
textbook U اجرای حرکت کامل و فنی
concepts U تدبیر روش اجرای یک چیز
concept U تدبیر روش اجرای یک چیز
sword dance U اجرای رقص در اطراف شمشیر
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
fire time U زمان اجرای اتش یا انفجار
guarantee a contract U اجرای قراردادی را ضمانت کردن
to guarantee a contract U اجرای قراردادی راضمانت کردن
high angle pit U چاله مخصوص اجرای تیرقائم
suspend U به عقب انداختن اجرای حکم
specific performance U نحوه اجرای معین در قرارداد
operator U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
launches U اجرای حمله شروع عملیات
launched U اجرای حمله شروع عملیات
executing U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
launch U اجرای حمله شروع عملیات
passed U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
passes U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
operators U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
launching U اجرای حمله شروع عملیات
passive U وقت کشی بدون اجرای فن
execution U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
execute U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
precedence U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com