English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
gastralgia U دردعصبی درمعده
hemal U وابسته به خون ورگها
function U فعالیت
functioned U فعالیت
stirs U فعالیت
stirrings U فعالیت
activities U فعالیت
acting U فعالیت
exercise U فعالیت
exercised U فعالیت
exercises U فعالیت
activation U فعالیت
activeness U فعالیت
stirred U فعالیت
stir U فعالیت
activity U فعالیت
functions U فعالیت
actuality U فعالیت
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
on stream U درحال فعالیت
off year U سال کم فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
events U عمل یا فعالیت
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
politicking U فعالیت سیاسی
hey day U روز پر فعالیت
low activity U فعالیت پایین
turn over U عایدی فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
inactivity U عدم فعالیت
event U عمل یا فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
activity drive U سائق فعالیت
activity light U چراغ فعالیت
inaction U بدون فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activity quotient U بهر فعالیت
cerebration U فعالیت مغزی
activity rate U نرخ فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
activity ratio U نسبت فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
activated U به فعالیت پرداختن
activates U به فعالیت پرداختن
activating U به فعالیت پرداختن
somatotonic U فعالیت گرا
critical activity U فعالیت بحرانی
activity analysis U تحلیل فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
reactivation U فعالیت مجدد
random activity U فعالیت تصادفی
operational environment U محیط فعالیت
operating level U سطح فعالیت
ventures U فعالیت اقتصادی
ventured U فعالیت اقتصادی
venture U فعالیت اقتصادی
business activity U فعالیت بازرگانی
somatotonia U فعالیت گرایی
venturing U فعالیت اقتصادی
activity time U زمان هر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
operant U فعالیت کننده
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
forms U سابقه فعالیت اسب
efficiency U فعالیت مفید بازده
formed U سابقه فعالیت اسب
byways U کار یا فعالیت جنبی
spheres U مرتبه حدود فعالیت
self activity U فعالیت خود بخود
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
byway U کار یا فعالیت جنبی
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
sphere U مرتبه حدود فعالیت
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
background U فعالیت ارتباط دادهای
orbit U دور حدود فعالیت
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
orbited U دور حدود فعالیت
orbits U دور حدود فعالیت
muzzled U مانع فعالیت شدن
muzzle U مانع فعالیت شدن
form U سابقه فعالیت اسب
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
muzzles U مانع فعالیت شدن
slumped U کاهش فعالیت رکود
slumping U کاهش فعالیت رکود
slump U کاهش فعالیت رکود
muzzling U مانع فعالیت شدن
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
pickup U تجدید فعالیت چیدن
slumps U کاهش فعالیت رکود
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic U دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
off colored U دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
league of nations U تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
winey U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
Conservative Party U یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity U قسمت عمده فعالیت عمده
pentadactyl U دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
odoriferous U دارای بو
footy U دارای پا
trilinear U دارای سه خط
three legged U دارای سه پا
three-legged U دارای سه پا
fraught with U دارای
bilabiate U دارای دو لب
glochidiate U دارای مو
iodic U دارای ید
calcic U دارای اهک
feldspathic U دارای فلدسپار
petiolate U دارای دمگل
energetic U دارای انرژی
nucleate U دارای هسته
nitrous U دارای شوره
overbusy U دارای کارزیاد
synonymous U دارای ترادف
stilted U دارای چوب پا
chymiferous U دارای کیموس
palmy U دارای نخل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com