English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hardscrabble U دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
homoecious U دارای یک میزبان درتمام دوره زندگانی
save one's neck/skin <idiom> U نجات خوداز خطر ومشکل
brio U زندگانی
joie de vivre U شور زندگانی
hetaerism U زندگانی بطورصیغه
concubinage U زندگانی با صیغه
springtime U شباب بهار زندگانی
lifesaver U نجات دهنده زندگانی
domesticity U زندگانی خانگی رام شدگی
garreteer U کسیکه دراطاق زیرشیروانی زندگانی میکند
independent in come U درامد مرتب که شخص را ازکارکردن برای زندگانی بی نیازمیسازد
busiest U مشغول
busy at U مشغول
busy with U مشغول
busy U مشغول
occupied U مشغول
busying U مشغول
at U مشغول
busied U مشغول
busies U مشغول
busier U مشغول
twiddle one's thumbs <idiom> U مشغول نبودن
he is at work U مشغول کاراست
at work U مشغول کار
to employ oneself U مشغول شدن
to d. one self U مشغول شدن
workings U مشغول کار
engross U احتکارکردن مشغول
busy U مشغول کردن
busiest U مشغول کردن
busied U مشغول کردن
busying U مشغول کردن
under an obligation U مشغول الذمه
engage U مشغول کردن
engages U مشغول کردن
busies U مشغول کردن
at it U سخت مشغول
go about <idiom> U مشغول بودن با
on the go <idiom> U مشغول دویدن
working U مشغول کار
get to work U مشغول کارشوید
in a U مشغول نبرد
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
indebted U مشغول الذمه
occupies U مشغول داشتن
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
overbusy U زیاد مشغول
in a U مشغول کار
busier U مشغول کردن
go about U مشغول شدن به
amused U سرگرم شده و مشغول
indebted U مشغول الذمه مقروض
opposite numbers U افسران مشغول به کار
(in) up to the chin <idiom> U خیلی مشغول با کسی
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
activity U فعال یا مشغول بودن
activities U فعال یا مشغول بودن
up to the eyes in work U سخت مشغول کار
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
intent on doing anything U سخت مشغول کاری
go at U جدا مشغول شدن به
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
amuse U مشغول کردن تفریح دادن
in the schools U مشغول دادن امتحانات دانشگاه
amuses U مشغول کردن تفریح دادن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
in treaty U مشغول مذاکره و عقد پیمان
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
The line is busy (engaged). U صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something [in doing] something U خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
chandler U کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
play at U بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
background U چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds U چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
switched network backup U انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
active U مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
to a. oneself U مشغول شدن اماده شدن
activities U چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity U چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored U دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic U دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
lazier U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
supervisory U 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
winy U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl U دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
odoriferous U دارای بو
fraught with U دارای
footy U دارای پا
trilinear U دارای سه خط
glochidiate U دارای مو
three legged U دارای سه پا
bilabiate U دارای دو لب
three-legged U دارای سه پا
iodic U دارای ید
floaty U دارای اب نشین کم
glary U دارای تشعشع
deadbeats U دارای سکون
hook nosed U دارای بینی کج
invested with power U دارای اختیار
electives U دارای حق انتخاب
elective U دارای حق انتخاب
portentous U دارای فال بد
twofold U دارای دو چیز
haired U دارای موی ...
splashing U دارای ترشح
glanduliferous U دارای غد دکوچک
hook-nosed U دارای بینی کج
far reaching U دارای اثرزیاد
cloven foot U دارای پا یا سم شکافته
febile U دارای حالت تب
feldspathic U دارای فلدسپار
fibrinous U دارای مودلیفی
weighted U دارای وزن
foliolate U دارای برگچه
deadbeat U دارای سکون
homolographic U دارای قرینه
isogenous U دارای یک منبع
overlapping U دارای اشتراک
geniculate U دارای زانویی
intercommunicate U دارای مراوده
energetic U دارای انرژی
splashes U دارای ترشح
inflorescent U دارای گل اذین
ill neighboured U دارای همسایه بد
stilted U دارای چوب پا
ill neighboured U دارای محیط بد
prerogative U دارای حق ویژه
melodic U دارای ملودی
in defect U دارای کاستی
in flower U دارای شکوفه
indued with charm U دارای فریبندگی
synonymous U دارای ترادف
in power U دارای اختیارات
synonymous U دارای تشابه
humous U دارای موادالی
innervate U دارای پی کردن
multilineal U دارای چندین خط
hearted U دارای قلب ...
in force U دارای اعتبار
splash U دارای ترشح
formal U دارای فکر
iodous U دارای یود
heterogamous U دارای مادگی ها
instinct with force U دارای زور
salaried U دارای حقوق
hexameter U دارای شش وزن
insectile U دارای حشره
prerogatives U دارای حق ویژه
melodious U دارای ملودی
entitative U دارای وجودخارجی
adamantean U دارای تلئلو
binocular U دارای دو چشم
binuclear U دارای دو هسته
accentual U دارای تاکید
binucleated U دارای دو هسته
bipartite U دارای دوقسمت
biradial U دارای دوشعاع
prurient U دارای فکرشهوانی
privileged U دارای امتیاز
biramous U دارای دو شاخه
bisulcate U دارای دوشکاف
bizonal U دارای دومنطقه
bodied U دارای بدن
hectic U دارای تب لازم
buckish U دارای خوی بز
bumpiness U دارای برامدگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com