English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
admissive U داخل کننده اجازه دهنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
permissive U اجازه دهنده
He was barred from the casino. U او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
intrant U داخل نفوذ کننده
fondu U درهم داخل شونده ونفوذ کننده
barrel reflector U منعکس کننده وضع داخل لوله
procuring activity U یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
bayonet thermocouple probe U قسمت حس کننده دمای سرسیلندر که داخل ان پیچ میشود
letter U باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letters U باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
on board regulation U تنظیمی که در ان هر برد داخل یک سیستم تنظیم کننده ولتاژخاص خود را دارد
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
prolonger U تاخیر دهنده طولانی کننده
mover U پیشنهاد کننده تکان دهنده
emitter U منتشر کننده پس دهنده امواج
improver U ترقی کننده بهبودی دهنده
adulterant U پست تر کننده استحاله دهنده
incorporator U تشکیل دهنده ترکیب کننده
assignor U واگذار کننده انتقال دهنده
assigner U واگذار کننده انتقال دهنده
consummative U تکمیل کننده انجام دهنده
tractarian U چاپ کننده ویاانتشار دهنده
promoters U ترقی دهنده ترویج کننده
sanative U علاج کننده بهبودی دهنده
intoxicating U کیف دهنده ازخودبیخود کننده
indicative U خبر دهنده اشاره کننده
truster U نسیه دهنده توکل کننده
polarizer U متضاد کننده قطبش دهنده
sanatory U علاج کننده بهبودی دهنده
promoter U ترقی دهنده ترویج کننده
back pressure turbine U توربین بخاری که تمام بخارخروجی ان با فشار به داخل شبکه گرم کننده جذب میشود
merge print program U برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
developers U فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developer U فاهر کننده عکس توسعه دهنده
multiplier U افزایش دهنده چند برابر کننده
abstergent U شستشو دهنده ماده پاک کننده
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
audio U تجزیه کننده صوت که به کامپیوتر اجازه میدهد پاسخ را به درخواست ها بیان کند
deictic U بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
licence U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
laborsaving U تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
field alterable control element U یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
rat's nest U یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
spooler U برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
colminator U تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
settling rounds U گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
within U در داخل
within <prep.> U در داخل
interiorly U از داخل
inside U داخل
interior U داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
interiors U داخل
aboard U داخل
insides U داخل
intra U داخل
lineball U داخل
withindoors U در داخل
anie U داخل
intermolecular U در داخل ذرات
withindoors U افراد داخل
enters U داخل شدن
interneural U داخل عصبی
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
incorporates U داخل کردن
enters U داخل کردن
to step in U داخل شدن
heave in U کشیدن به داخل
incorporating U داخل کردن
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
interservice U داخل قسمت
interurban U داخل شهری
to walk in U داخل شدن
interneuron U داخل عصبی
to step inside U داخل شدن
cross hair U خط داخل دوربین
anieoro U از داخل به خارج
immit U داخل کردن
to go into U داخل شدن در
inbound U داخل مرز
inboard U به سمت داخل
to cut in U داخل شدن
work in U داخل کردن
engaged in war U داخل جنگ
to get into U داخل شدن در
to work in U داخل کردن
to play at U داخل شدن در
inboard U به طرف داخل
implosion U انفجار از داخل
in and out U داخل وخارج
inboard U داخل کشتی
imbark U داخل کردن
ingoing U داخل شونده
impenetrable U داخل نشدنی
intercellular U داخل سلولی
incorporate U داخل کردن
grind internally U داخل را ساییدن
uchi uke U دفاع از داخل
inward U داخل رونده
anieoro U به طرف داخل
interchart U در داخل نقشه
implode U از داخل ترکیدن
he is not in it U داخل نیست
interior wiring U سیمکشی داخل
inside wiring U سیمکشی داخل
inhaul U به داخل کشنده
inhaul U به داخل کشیدن
ingressive U داخل شونده
to go in U داخل شدن
intradivision U در داخل لشگر
interns U داخل شدن در
to line-jump U داخل صف زدن
enter U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
intraspecific U داخل گونهای
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
intraspecies U داخل گونهای
intrant U داخل شونده
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
on berth U در داخل بندر
intratheater U در داخل صحنه
on line U داخل رده
interning U داخل شدن در
intercontinental U داخل قاره
enter U داخل شدن
intern U داخل شدن در
intromit U داخل کردن
introgresseive U داخل شونده
to cut in line U داخل صف زدن
entered U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
phase in U داخل کردن
entered U داخل شدن
plunge U ناگهان داخل شدن
on side U در داخل خط خارج نشده
swap in U مبادله کردن به داخل
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
i went in to the garden U داخل باغ شدم
inside of U داخل و یا توی چیزی
plunged U ناگهان داخل شدن
to enter the military U داخل نظام شدن
reentrant U متوجه بسمت داخل
reentrant U دوباره داخل شونده
implode U از داخل منفجر شدن
plunges U ناگهان داخل شدن
built in U موجود در داخل چیزی
ingredients U داخل شونده عوامل
withindoors U اشخاص داخل منزل
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
ingredient U داخل شونده عوامل
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
bore U داخل لوله توپ
to go to the front U داخل جنگ شدن
to breakin U خودرا داخل کردن
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
bores U داخل لوله توپ
to come in U داخل شدن بدردخوردن
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
entered U داخل عضویت شدن
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
phase in U به ترتیب داخل شدن
up country U نواحی داخل کشور
gun bore U داخل لوله توپ
wall entrance U عبور از داخل دیوار
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com