English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indiscerptibility U خاصیت چیزی که در اثرتجزیه فنانپذیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pneumaticity U خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
objectify U خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
actinism U خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
flakiness U خاصیت چیزی که ورقه ورقه است
sound absorption U خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
propertyless U بی خاصیت
navigating U خاصیت
quale U خاصیت
navigates U خاصیت
navigated U خاصیت
navigate U خاصیت
reflectiveness U خاصیت
the five predicables U خاصیت
virtues U خاصیت
inefficacious U بی خاصیت
affection U خاصیت
property U خاصیت
neer do well or well U بی خاصیت
virtue U خاصیت
absorption property U خاصیت جذب
impoverishing U بی خاصیت کردن
the virtue of drugs U خاصیت داروها
mechanicalness U خاصیت مکانیکی
mealness U خاصیت اردی
adhesive property U خاصیت چسبندگی
mealiness U خاصیت اردی
anti knock property U خاصیت ضدضربه
buoyancy U خاصیت شناوری
causality U خاصیت سببی
sponginess U خاصیت اسفنجی
steeliness U خاصیت فولادی
alkalescence U خاصیت قلیایی
astingency U خاصیت قبض
woodiness U خاصیت چوبی
deactivates U بی خاصیت کردن
deactivating U بی خاصیت کردن
glassiness U خاصیت شیشهای
natures U نوع خاصیت
nature U نوع خاصیت
ductility U خاصیت انگمی
gauziness U خاصیت گارسی
extensive property U خاصیت مقداری
fattiness U خاصیت چربی
flakiness U خاصیت فلسی
deactivated U بی خاصیت کردن
deactivate U بی خاصیت کردن
gumminess U خاصیت صمغی
carnosity U خاصیت گوشتی
ductility U خاصیت کش امدن
chalkiness U خاصیت تباشیری
chemism U خاصیت شیمیایی
vitreosity U خاصیت شیشهای
impoverish U بی خاصیت کردن
impoverished U بی خاصیت کردن
impoverishes U بی خاصیت کردن
fungosity U خاصیت قارچی
unmake U از خاصیت انداختن
fluffiness U خاصیت کرکی
milkiness U خاصیت شیری
nutritiousness U خاصیت غذائی
nutritiveness U خاصیت غذایی
paramorphism U خاصیت دگردیسی
elasticity U خاصیت فنری
recursivity U خاصیت بازگشت
functions U خاصیت وجودی
function U خاصیت وجودی
abnormalities U خاصیت غیرطبیعی
abnormality U خاصیت غیرطبیعی
non skid quality U خاصیت ضد لغزش
magnetism U خاصیت مغناطیسی
powderiness U خاصیت گردی
silkiness U خاصیت ابریشمی
quantification U تعیین خاصیت
functioned U خاصیت وجودی
pitchiness U خاصیت زفتی
sexed U دارای خاصیت جنسی
prevenience U خاصیت جلوگیری کننده
low test U دارای خاصیت فراری
antidotal U دارای خاصیت پادزهری
flexibility U خاصیت خمش پذیری
soak up <idiom> U خاصیت جنب کردنداشتن
corkiness U خاصیت چوب پنبهای
illusion of space U القاء خاصیت فضایی
impenetrableness U خاصیت عدم تداخل
heat treating property U خاصیت عملیات حرارتی
inductionless U بدون خاصیت القائی
corporeity U خاصیت جسمی یامادی
alkaline U دارای خاصیت قلیایی
isogametic U دارای خاصیت هم گامیتی
isogamous U دارای خاصیت هم گامیتی
tonus U خاصیت انقباض عضله
pulpiness U خاصیت خمیری یاگوشتی
sliminess U خاصیت گلی یا لجنی
elater U خاصیت انبساط و گسترش
alkalescent U دارای خاصیت قلیایی
gamic U دارای خاصیت جنسی
erotization U خاصیت شهوانی یافتن
springiness U خاصیت فنری ارتجاع
neer do well or well U ادم بی وجود یا بی خاصیت
commutative rule U خاصیت جابجایی [ریاضی]
malleability U خاصیت چکش خواری
curative U دارای خاصیت درمانی
plasticity U خاصیت شکل افرینی
osmosis U خاصیت نفوذ وحلول
vitality U قدرت یا خاصیت حیاتی
ductility U خاصیت لوله شدن
ductility U خاصیت فتیله شدن
commutative property U خاصیت جابجایی [ریاضی]
capillarity U خاصیت موئی مویسانی
diathermacy U خاصیت هدایت گرما
agglomerative U دارای خاصیت تراکم
geomagnetic U خاصیت مغناطیسی زمین
commutative law U خاصیت جابجایی [ریاضی]
asexual U فاقد خاصیت جنسی
acid base catalysis U خاصیت اسیدی- بازی
acid base behavior U خاصیت اسیدی- بازی
diastatic U دارای خاصیت جوهربزاق
demagnetize U خاصیت مغناطیسی را از بین بردن
absorbent U دارای خاصیت جذب درکش
quale U شیی دارای خاصیت هوشیاری
paramorphic U دارای خاصیت تغییر یابی
adhesion of fibers U خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
de energize U از بین بردن خاصیت مغناطیسی
ethereality U خاصیت اتری یا اثیری روحانیت
distributive rule U خاصیت توزیع پذیری [ریاضی]
distributive law U خاصیت پخش پذیری [ریاضی]
paramorphous U دارای خاصیت تغییر یابی
persalt U نمک دارای خاصیت اسیدی
sourness is the p of vinegar U ترشی خاصیت سرکه است
acoustic vases U [ظروف سفالین با خاصیت آکوستیک]
amphoteric U دارای خاصیت اسید و قلیا
active material U موادی که خاصیت تجزیه دارند
actescence U نمایش شیر خاصیت شیری
absorbency U خاصیت درکشی یا دراشامی جذب
distributive law U خاصیت توزیع پذیری [ریاضی]
absorbant U دارای خاصیت جذب درکش
nervous nellie U ادم محافظه کار و بی خاصیت
male sterile U گامتهای عقیم وبی خاصیت نر
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
acid U سرکه مانند دارای خاصیت اسید
electromagnetism U خاصیت مغناطیسی حاصل ازجریانهای الکتریکی
balmiest U دارای خاصیت مرهم خنک کننده
balmier U دارای خاصیت مرهم خنک کننده
balmy U دارای خاصیت مرهم خنک کننده
capillarity U خاصیت بالا رفتن اب درسوراخهای موئی
acids U سرکه مانند دارای خاصیت اسید
basicity U خاصیت بازی وقلیایی حالت بنیانی
hot forming property U خاصیت تغییر شکل پذیری گرم
vitrescence U امادگی برای تبدیل به شیشه خاصیت شیشهای
iceland spar U کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
incendivity U خاصیت اتش زنی که در جرقه الکتریکی هست
radio activity U خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
radioactivity U خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون میدهد
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
vitrescent U اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
zooflagellate U اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
catapulted U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
prepositional phrase U بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
catapulting U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
neutral soil U خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
electro magnet U اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
pitchstone U یکجور خاره اتش فشانی که خاصیت شیشه و صیقل زفت رادارا است
actinoelectric U اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com