English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 66 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
established right U حق مستقر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
put U مستقر
puts U مستقر
putting U مستقر
locate U مستقر ساختن مکان یابی کردن
located U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating U مستقر ساختن مکان یابی کردن
site U قرار داشتن مستقر بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
occupier U مستقر مستاجر
occupiers U مستقر مستاجر
tenant U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
established U مستقر
garrison U مقیم کردن مستقر کردن
garrisons U مقیم کردن مستقر کردن
induct U مستقر کردن دریافت کردن
inducted U مستقر کردن دریافت کردن
inducting U مستقر کردن دریافت کردن
inducts U مستقر کردن دریافت کردن
settle U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settles U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
plant U مستقر کردن
plants U مستقر کردن
reside U مستقر بودن
resided U مستقر بودن
resides U مستقر بودن
deployed U مستقر گسترش یافته در روی زمین
resident U مستقر
residents U مستقر
dynamic U نیروی مستقر
dynamically U نیروی مستقر
based U مستقر
fix U مستقر شدن
fixes U مستقر شدن
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
bottom mine U مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
carrier air group U دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
conus armies U ارتشهای مستقر در قاره امریکا
deep seated U مستقر
delocalized electron U الکترون غیر مستقر
determinate U مستقر شده
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
ground signals U سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
guides post U نفر هادی مستقر شوید
inposition U مستقر در موضع
localized bond U پیوند مستقر
plant oneself U مستقر شدن
positioner U مستقر کننده
settling rounds U گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
stabile U مستقر وپایدار
staged crews U پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
target system U سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
vectored attacks U تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
zmarker beacon U نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
applied <adj.> <past-p.> U مستقر شده
appointed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
deployed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
inserted <adj.> <past-p.> U مستقر شده
installed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
colony U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com