Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
factorage
U
حق العمل کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
commission
U
حق العمل کاری امانت فروشی
commissioning
U
حق العمل کاری امانت فروشی
commissions
U
حق العمل کاری امانت فروشی
on commission
U
بطورحق العمل کاری
Other Matches
divert action
U
عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
commission
U
حق العمل
factorage
U
حق العمل
commissions
U
حق العمل
commissioning
U
حق العمل
commission fee
U
حق العمل
premiums
U
حق العمل
brokerage
U
حق العمل
premium
U
حق العمل
brokage
U
حق العمل
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
commissioner
U
حق العمل کار
resilient
U
عکس العمل
commissioners
U
حق العمل کار
responds
U
عکس العمل
commission agent
U
حق العمل کار
rough and ready
U
سریع العمل
responded
U
عکس العمل
respond
U
عکس العمل
prompt
U
عکس العمل
reactive effect
U
عکس العمل
reflex force
U
فشارعکس العمل
reaction
U
عکس العمل
reactions
U
عکس العمل
factors
U
حق العمل کار
prompted
U
عکس العمل
prompts
U
عکس العمل
factor
U
حق العمل کار
reactional
U
عکس العمل
interaction
U
عکس العمل متقابل
reaction
U
انفعال عکس العمل
actual instruction
U
دستور العمل واقعی
latency
U
دوره عکس العمل
armature reaction
U
عکس العمل ارمیچر
factor
U
حق العمل کار نماینده
modulus of subgrade reaction
U
ضریب عکس العمل
coefficient of subgrade reaction
U
ضریب عکس العمل
factors
U
حق العمل کار نماینده
retaliation
U
عکس العمل متقابل
reactions
U
انفعال عکس العمل
reflex
U
عکس العمل غیرارادی
reflexes
U
عکس العمل غیرارادی
rapid
U
سریع العمل چابک
immediate action
U
عکس العمل فوری
response
U
عکس العمل به دلیلی
commissions
U
حق العمل مامور شدن
responses
U
عکس العمل به دلیلی
pseudoinstruction
U
شبه دستور العمل
commission
U
حق العمل مامور شدن
reflexology
U
عکس العمل شناسی
reflex force
U
نیروی عکس العمل
n address instruction
U
دستور العمل با N نشانی
repercussion
U
عکس العمل واکنش
transfer instruction
U
دستور العمل انتقال
reactor
U
عامل عکس العمل
reaction curve
U
منحنی عکس العمل
reaction equation
U
معادله عکس العمل
reaction force
U
نیروی عکس العمل
reaction time
U
زمان عکس العمل
background count
U
عکس العمل تشعشع
reactors
U
عامل عکس العمل
commissioning
U
حق العمل مامور شدن
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
return
U
مراجعت کردن عکس العمل
returning
U
مراجعت کردن عکس العمل
returns
U
مراجعت کردن عکس العمل
commissions
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
reacted
U
عکس العمل نشان دادن
reacts
U
عکس العمل نشان دادن
reacting
U
عکس العمل نشان دادن
commissioning
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
returned
U
مراجعت کردن عکس العمل
react
U
عکس العمل نشان دادن
reaction of support
U
عکس العمل تکیه گاه
shiping agent
U
حق العمل کار بارگیری کشتی
commission
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
acoustic circuit
U
مدار عکس العمل انفجار صوتی
backlash
U
عکس العمل سیاسی واکنش شدید
responsive
U
دارای عکس العمل سریع جواب گو
triggerman
U
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
deadbeat
U
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
deadbeats
U
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
boomerangs
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
interactive
U
پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
operation
U
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
reaction time
U
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
del credere
U
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
dummy
U
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
dummies
U
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
anthropomorphic software
U
نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
reactionpropulsion
U
سیستم پرتاب جت با استفاده از نیروی عکس العمل گازهای خروجی از یک لوله
interactive
U
سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
hydrofoils
U
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil
U
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
fire fighting
U
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
fail safe
U
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe
U
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
plumbery
U
سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics
U
موزاییک کاری معرق معرق کاری
first fire mixture
U
خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
electroplating
U
اب کاری
malfunction
U
کژ کاری
malfunctioned
U
کژ کاری
malfunctions
U
کژ کاری
inaction
U
بی کاری
effective
U
کاری
slobbery
U
تف کاری
impotency
U
کاری
curry
U
کاری
curries
U
کاری
intent on doing anything
U
کاری
curry powder
U
کاری
curry powders
U
کاری
plastering
U
گچ کاری
parget
U
گچ کاری
currie
U
کاری
plasterwork
U
گچ کاری
active
U
کاری
impotence
U
کاری
feckful
U
کاری
flower piece
U
گل کاری
hypofunction
U
کم کاری
under employment
U
کم کاری
trephination
U
مته کاری
compounding
U
امیزه کاری
farming
U
اجاره کاری
treacherousness
U
خیانت کاری
joinery
U
نازک کاری
welding
U
جوش کاری
brickwork
U
سفت کاری
workstations
U
ایستگاه کاری
tongue lash
U
فحش کاری
elegance
U
ریزه کاری
molding operation
U
فرم کاری
glazing
U
شیشه کاری
punching
U
منگنه کاری
smelting
U
ذوب کاری
toryism
U
محافظه کاری
workstation
U
ایستگاه کاری
molding operation
U
قالب کاری
lubrication
U
روغن کاری
misconduct
U
خلاف کاری
work area
U
ناحیه کاری
forging
U
چکش کاری
ultraism
U
افراط کاری
neglectfulness
U
غفلت کاری
forming
U
فرم کاری
working set
U
مجموعه کاری
wood carving
U
منبت کاری
amalgamate
U
ملغمه کاری
amalgamated
U
ملغمه کاری
turnery
U
منبت کاری
work year
U
سال کاری
mosaic work
U
موزائیک کاری
drilling
U
مته کاری
trephine
U
مته کاری
working storage
U
حافظه کاری
amalgamating
U
ملغمه کاری
workgroup
U
گروه کاری
turnery
U
تراش کاری
fretwork
U
منبت کاری
negativism
U
منفی کاری
amalgamates
U
ملغمه کاری
frustrates
U
بدل کاری
frustrating
U
بدل کاری
afforestation
U
جنگل کاری
punch-up
U
کتک کاری
workbench
U
محیط کاری
workbenches
U
محیط کاری
off season
U
در دوران کم کاری
purview of an occupation
U
حدود کاری
relievo
U
برجسته کاری
frustrate
U
بدل کاری
punch-ups
U
کتک کاری
tokenism
U
نمونه کاری
metallurgy
U
فلز کاری
pique
U
منبت کاری
burnishing
U
صیقل کاری
burnishing
U
پرداخت کاری
metalwork
U
فلز کاری
extrude
U
چکش کاری
extruded
U
چکش کاری
extrudes
U
چکش کاری
extruding
U
چکش کاری
hammering
U
چکش کاری
bas-relief
U
برجسته کاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com