English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
advance U حرکت دادن چیزی به جلو
advancing U حرکت دادن چیزی به جلو
advances U حرکت دادن چیزی به جلو
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
blitter U عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
skulls U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
overlaps U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlap U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
on the move <idiom> U حرکت از مکانی به مکان دیگر
washes U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
tabbing U ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
shoot the duck U حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
She turned the conversation to another subject. U او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
alternatives U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
changer U وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
shares U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shared U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
work off <idiom> U اجبار چیزی به حرکت
factors U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factor U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
accosted U در امتداد چیزی حرکت کردن
accost U در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts U در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting U در امتداد چیزی حرکت کردن
to lose track [of] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
change of edge U تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
to rub a thing in U چیز دیگر دادن
chasse U نوعی حرکت با پاها بصورت یک پا روی زمین و یک پای دیگر روی هوا
slewing U سرعت حرکت ابزارهای ماشینی کنترل شده عددی ازیک محل به محل دیگر
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
end around U تغییر حرکت بازیگر از گوش به گوش دیگر
shore to shore movement U عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
moves U حرکت دادن
shifted U حرکت دادن
moved U حرکت دادن
move U حرکت دادن
movement U حرکت دادن
shifts U حرکت دادن
shift U حرکت دادن
stir up <idiom> U حرکت دادن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
course U بسرعت حرکت دادن
moom umjigigi U حرکت دادن بدن
moveable U قابل حرکت دادن
interrupts U حرکت دادن وقفه
interrupt U حرکت دادن وقفه
propel U بردن حرکت دادن
scurrying U بسرعت حرکت دادن
propelled U بردن حرکت دادن
interrupting U حرکت دادن وقفه
propels U بردن حرکت دادن
scurries U بسرعت حرکت دادن
scurried U بسرعت حرکت دادن
courses U بسرعت حرکت دادن
coursed U بسرعت حرکت دادن
scurry U بسرعت حرکت دادن
route U فرمان حرکت دادن
routes U فرمان حرکت دادن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
whiff U باصدای پف حرکت دادن وزیدن
stirrings U حرکت دادن بهم زدن
commercial water movement U حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
stir U حرکت دادن بهم زدن
stirs U حرکت دادن بهم زدن
traversing U حرکت دادن لوله در سمت
traverses U حرکت دادن لوله در سمت
maneuver U حرکت دادن یاحرکت کردن
air movements U حرکت دادن ازراه هوا
traversed U حرکت دادن لوله در سمت
stirred U حرکت دادن بهم زدن
traverse U حرکت دادن لوله در سمت
papering U روش حرکت دادن کاغذ به جلو
yawed U پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
yaw U پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
scull U حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculled U حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculls U حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
rouses U از خواب بیدار شدن حرکت دادن
paper U روش حرکت دادن کاغذ به جلو
roused U از خواب بیدار شدن حرکت دادن
slew U حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
rouse U از خواب بیدار شدن حرکت دادن
papered U روش حرکت دادن کاغذ به جلو
papers U روش حرکت دادن کاغذ به جلو
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
transforms U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transformed U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
DFD U نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
man handle U با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
move on U ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
bytes U حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
windage U پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
trap U سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
cursor tracking U حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
byte U حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
dependent U غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
width U اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
joysticks U با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick U با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
string out <idiom> U کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
mechanical mouse U وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
gluteus U یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
roll on roll off U سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
friction feed U مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
backslash U کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
pushed U چیزی را زور دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com