English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to mark out a ground U حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beacon U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
clericality U حالت یانشان روحانیت
flares U چراغ یانشان دریایی نمایش
flare U چراغ یانشان دریایی نمایش
blazonry U علامت یانشان نجابت خانوادگی
ground liaison U گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
goldie lock U فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
honourable mention U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
delimiting U تحدید حدود کردن
delimiting U تعیین کردن حدود
delimit U تحدید حدود کردن
delimits U تعیین کردن حدود
abound O تعیین حدود کردن
delimits U تحدید حدود کردن
pegs U تعیین حدود کردن
delimit U تعیین کردن حدود
delimited U تعیین کردن حدود
demarcate U تعیین حدود کردن
demarcated U تعیین حدود کردن
demarcates U تعیین حدود کردن
peg U تعیین حدود کردن
demarcating U تعیین حدود کردن
delimited U تحدید حدود کردن
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
to live beyond one's means U بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to make both ends meet U در حدود درامد خود خرج کردن
army commander U فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
upper memory U کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
french fry U برش سیب زمینی سرخ کردن
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
french fry U برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
ground landlord U کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
ricer U رنده مخصوص رشته کردن سیب زمینی وخمیر
ground signals U سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
yam U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
yams U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
mark mark U اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
tethers U حدود
scantling U حدود
range U حدود
ambit U حدود
delimiting U حدود
definition U حدود
delimits U حدود
purview U حدود
definitions U حدود
neiggourhood U حدود
delimited U حدود
tethering U حدود
tethered U حدود
module U حدود
realms U حدود
scope U حدود
confining U حدود
realm U حدود
precincts U حدود
confine U حدود
precinct U حدود
ranges U حدود
ranged U حدود
perambulation U حدود
thereabouts U در آن حدود
delimit U حدود
tether U حدود
modules U حدود
vicinity U حدود
neighbourhoods U حدود
neighbourhood U حدود
neighborhoods U حدود
well-nigh U در حدود
well nigh U در حدود
about <adv.> U حدود
limit U حدود
roughly <adv.> U حدود
in the neighbourhood U در حدود
about U در حدود
compass U حدود
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
class limits U حدود طبقه
reaching U وسعت حدود
class interval U حدود طبقه
with in ear shot U در حدود صدا رس
verge U نزدیکی حدود
ranges U حدود وسعت
thereabout U دران حدود
therabout U دران حدود
boundary U حدود چیزی
reached U وسعت حدود
reaches U وسعت حدود
verges U نزدیکی حدود
line U حدود رویه
within cry U در حدود صد ارس
coastal frontier U حدود ساحلی
coextensive U هم حدود وثغور
confinement U تحدید حدود
yawed U تجاوز از حدود
delimitation U تعیین حدود
runs U ردپا حدود
demarcation U تعیین حدود
lines U حدود رویه
trimester U در حدود سه ماه
limit of fire U حدود اتش
run U ردپا حدود
limit check U مقابله حدود
yaw U تجاوز از حدود
ranges U حدود محدوده
range U حدود محدوده
graphic limits U حدود گرافیکی
purview U حدود میدان
outed U خارج از حدود
whereabouts U درچه حدود
frontiers U حدود و ثغور
boundaries U حدود چیزی
boundaries U حدود یکان
out- U خارج از حدود
gamut U حدود حیطه
in round numbers 00 U در حدود 001 عد د
out U خارج از حدود
hereabout U دراین حدود
delimitation U تحدید حدود
probability limits U حدود احتمالی
limits of confidence U حدود اطمینان
peripheries U محیط حدود
ranged U حدود وسعت
reach U وسعت حدود
purview of an occupation U حدود کاری
in the neighborhood of U در حدود [ریاضی]
thereabouts U در حدود آن وقت
periphery U محیط حدود
ranged U حدود محدوده
confidence limits U حدود اعتماد
range U حدود وسعت
boundary U حدود یکان
confidence limits U حدود اطمینان
vicinity U در حدود در اطراف
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
limitation clause U ماده تعیین حدود
ultra vires U تجاوز از حدود اختیارات
tolerance U حدود قابل تحمل
outre U خارج از حدود معمولی
orbit U دور حدود فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
orbits U دور حدود فعالیت
inbound U محصور در حدود معینی
limitation clause U عبارت تعیین حدود
scope U میدان و برد و حدود
thereabouts U در حدود آن میزان یا تعداد
mark out a ground U تحدید حدود زمین
compass U حدود وثغور حوزه
format U حدود و مشخصات فرش
sphere U مرتبه حدود فعالیت
whereabout U حدود تقریبی مکان
spheres U مرتبه حدود فعالیت
tolerances U حدود قابل تحمل
transfer limit U حدود تصحیحات انتقال تیر
ultra vires U خارج از حدود اختیارات قانونی
range of music U حدود یا میدان علم موسیقی
corrida U برنامهای در حدود شش مسابقه گاوبازی
as far as in me lies U تا انجاکه در حدود توانایی من است
quart U پیمانهای در حدود بیک لیتر
to override one's commission U از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
quarts U پیمانهای در حدود بیک لیتر
ultra vires U بیش از حدود اختیارات قانونی
transition layer U منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
boundary disclaimer U نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
limit of fire U حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
neatline U خطوط باریک حدود کناره نقشه
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
iron pyrites U ترکیب شیمیائی است که حدود 5 تا 02 درصداهن دارد
buddy line U طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
ultra vires U بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
field of view U حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
My earnings come to around 5ooo Tomans per month. U درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
offshore U در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
metric ton U مقیاس وزن معادل هزارکیلوگرم یا حدود 0022 پوند
territorial U زمینی
tellurian U زمینی
sublunar U زمینی
terrestrial U زمینی
sublunary U زمینی
terraneous U زمینی
terrene U زمینی
predial or prae U زمینی
earthly U زمینی
earth-bound U زمینی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com