Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
willing
U
حاضر خواهان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rejoinders
U
پاسخ خواهان به لایحه جوابیه خواهان
rejoinder
U
پاسخ خواهان به لایحه جوابیه خواهان
You scratch my back and Ill scratch yours.
<proverb>
U
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
prepare for action
U
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
candidates
U
خواهان
complainant
U
خواهان
actors
U
خواهان
candidate
U
خواهان
complainants
U
خواهان
plaintiff
U
خواهان
demandant
U
خواهان
wishful
U
خواهان
plaintiffs
U
خواهان
petitioners
U
خواهان
pursuer
U
خواهان
desirous
U
خواهان
fond
U
خواهان
fonder
U
خواهان
fondest
U
خواهان
actor
U
خواهان
petitioner
U
خواهان
pursuers
U
خواهان
complainant
[British E]
U
خواهان
[قانون]
pursuer
[Scottish English]
U
خواهان
[قانون]
studious
U
مشتاق خواهان
plaintiff
U
خواهان
[قانون]
petitioner
[divorce proceedings]
U
خواهان
[قانون]
claimant
[arbitration proceedings]
U
خواهان
[قانون]
plaintiff and defendant
U
خواهان وخوانده
libelant
U
دادخواست دهنده خواهان
libellant
U
دادخواست دهنده خواهان
secta
U
ادله خواهان دعوی
surrebutter
U
اخرین پاسخ خواهان
non suit
U
ترک دعوی به وسیله خواهان
lonely hearts
U
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
suppliant
U
خواهان دعوی اعاده تصرف
libllant
U
خواهان یا شاکی دعوی افترا
replication
U
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
particulars
U
دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
pleas
U
دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
plea
U
دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
relicta verificatione
U
تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
plea of tender
U
اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
peremptory undertaking
U
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
trespassing
U
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed
U
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespass
U
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
demurrer
U
عبارت از ان است که خوانده ضمن تصدیق اصل افهارات خواهان
trespasses
U
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
plea in abatement
U
دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
origin writ
U
ورقهای بود که در گذشته خواهان دعوی ان را یه عنوان اولین قدم در احقاق حق خود می خریدند
injunctions
U
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction
U
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
prolixity
U
بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
tendering
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tender
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
agreeable
U
حاضر
in the saddle
U
حاضر
on hand
<idiom>
U
حاضر
presenting
U
حاضر
stock
U
:حاضر
stocked
U
:حاضر
present
U
حاضر
presented
U
حاضر
existing
U
حاضر
presents
U
حاضر
ubiquitous
U
حاضر
existing
U
در حال حاضر
stand by
U
حاضر بودن
action front
U
حاضر به تیر
to e. an appearance
U
حاضر شدن
current
U
در حال حاضر
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
johnny on the sopt
U
حاضر و اماده
active
حاضر بخدمت
delicatessen
U
اغذیه حاضر
roll call
U
حاضر و غایب
at the present moment
U
درحال حاضر
make ready
U
حاضر شدن
operationally ready
U
حاضر به کار
operationally ready
U
حاضر به عملیات
operational
U
حاضر به کار
get ready
U
حاضر شدن
at the moment
U
در حال حاضر
readiness to report
U
حاضر جوابی
ready wit
U
حاضر جوابی
at present
U
در حال حاضر
currents
U
در حال حاضر
delicatessens
U
اغذیه حاضر
here
U
بدینسو حاضر
rigs
U
وضع حاضر
rigged
U
وضع حاضر
rig
U
وضع حاضر
attends
U
حاضر بودن
attend
U
حاضر بودن
readied
U
حاضر به کار
readied
U
قبضه حاضر
present
[at]
<adj.>
U
باشنده
[حاضر]
[در]
readies
U
حاضر به کار
ready
U
حاضر به کار
toss off
<idiom>
U
حاضر جواب
repartee
U
حاضر جوابی
ready
U
قبضه حاضر
attending
U
حاضر بودن
readying
U
حاضر به کار
readying
U
قبضه حاضر
omnipresent
U
حاضر در همه جا
omnipresent
U
همه جا حاضر
readies
U
قبضه حاضر
operational route
U
جاده حاضر به کار
march order
U
حاضر براه کردن
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
to be present
U
باشنده
[حاضر]
بودن
To keep an appointment .
U
سر قرار حاضر شدن
attender
U
شخص حاضر در جایی
fair game
U
طعمهی حاضر و آماده
unready
U
غیراماده حاضر نشده
to conjure up
U
با سحر حاضر کردن
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
show up
U
سر موقع حاضر شدن
To prepare something. To get somethings ready.
U
چیزی را حاضر کردن
To call the roll. Roll-call.
U
حاضر غایب کردن
he refused to go
U
حاضر نشد برود
get ready
U
حاضر کردن یا شدن
roll-call
U
حاضر و غایب کردن
fitting out
U
حاضر کردن ناو
obliging
U
حاضر خدمات مهربان
ready position
U
حالت حاضر به تیر
i agreed to go
U
حاضر شدم بروم
call the roll
U
حاضر و غایب کردن
presence of mind
U
حاضر ذهنی هوشیاری
actions
U
فرمان حاضر به تیر
action
U
فرمان حاضر به تیر
inbearing
U
فضولانه حاضر خدمت
inbearing
U
ناخوانده حاضر خدمت
roll-calls
U
حاضر و غایب کردن
garnishment
U
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
readied
U
حاضربه تیر حاضر باشید
date
U
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
senior officer afloat
U
ارشدترین افسر حاضر در ناو
all available
U
کلیه توپخانه حاضر به تیر
set up
U
حاضر به جنگ کردن توپ
show up
U
حاضر شدن حضور یافتن
readies
U
حاضربه تیر حاضر باشید
readying
U
حاضربه تیر حاضر باشید
Those who attended the meeting.
U
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I wI'll get (persuade)him to sign .
U
اورا حاضر بامضاء می کنم
improvisation
U
بدیهه سازی حاضر جوابی
Are you prepared to accept my conditions?
U
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
never to be at a loss for an answer
U
همیشه حاضر جواب بودن
ready
U
حاضربه تیر حاضر باشید
When will they be ready?
U
چه وقت آنها حاضر میشود؟
I was an eye witness to what happened.
U
من حاضر وناظر وقا یع بودم
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
ubiquitous
U
همه جا حاضر موجود درهمه جا
offer to buy something
U
حاضر به خرید چیزی شدن
At the moment we are not able to ...
U
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
dates
U
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
embattle
U
حاضر شدن برای جنگ
embattle
U
حاضر به جنگ کردن یا شدن
roll call
U
حاضر و غایب کردن افراد
improvisator
U
بدیهه ساز حاضر جواب
sets
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
he would take no refusal
U
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
currents
U
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operating force
U
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
set
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
current
U
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
setting up
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
ready rack
U
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
to compel the attendance of a witness
U
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
to report oneself
U
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
rolling reserve
U
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
hath
U
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
make the scene
<idiom>
U
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
our offer to render a service
U
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready missile
U
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
colour
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colours
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol
U
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to call the roll
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
individual demand schedule
U
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
resident school
U
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
embattle
U
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
window
U
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com