Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
adapting
U
جور کردن درست کردن
adapts
U
جور کردن درست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
weave
U
درست کردن
weaves
U
درست کردن
shape
U
درست کردن
shapes
U
درست کردن
hard
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
harder
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hardest
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
correct
U
درست کردن
correcting
U
درست کردن
corrects
U
درست کردن
scramble
U
املت درست کردن
scrambled
U
املت درست کردن
scrambles
U
املت درست کردن
scrambling
U
املت درست کردن
regulate
U
میزان کردن درست کردن
regulated
U
میزان کردن درست کردن
regulates
U
میزان کردن درست کردن
regulating
U
میزان کردن درست کردن
manufacture
U
درست کردن
manufactured
U
درست کردن
manufactures
U
درست کردن
hedge
U
خاربست درست کردن
hedged
U
خاربست درست کردن
hedges
U
خاربست درست کردن
repair
U
درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired
U
درست کردن جبران کردن تعمیر
junk
U
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
right
U
درست کردن اصلاح کردن
righted
U
درست کردن اصلاح کردن
righting
U
درست کردن اصلاح کردن
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
vault
U
گنبد یاطاق درست کردن
vaults
U
گنبد یاطاق درست کردن
gulleys
U
درست کردن
gullies
U
درست کردن
gully
U
درست کردن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
clean
U
درست کردن
cleaned
U
درست کردن
cleanest
U
درست کردن
cleans
U
درست کردن
organises
U
تشکیلات دادن درست کردن
organising
U
تشکیلات دادن درست کردن
organize
U
تشکیلات دادن درست کردن
organizes
U
تشکیلات دادن درست کردن
organizing
U
تشکیلات دادن درست کردن
orthopaedic
U
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
roughcast
U
اجمالا درست کردن
devise
U
درست کردن اختراع کردن
devised
U
درست کردن اختراع کردن
devises
U
درست کردن اختراع کردن
devising
U
درست کردن اختراع کردن
make
U
درست کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
U
درست کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
team
U
دسته درست کردن
teams
U
دسته درست کردن
authentication
U
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
fettle
U
درست کردن
exact
U
تحمیل کردن بر درست
exacted
U
تحمیل کردن بر درست
exacts
U
تحمیل کردن بر درست
fabricate
U
درست کردن
fabricated
U
درست کردن
fabricates
U
درست کردن
fabricating
U
درست کردن
extemporised
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
recondition
U
دوباره درست کردن
reconditioned
U
دوباره درست کردن
reconditions
U
دوباره درست کردن
trim
U
درست کردن
trimmest
U
درست کردن
trims
U
درست کردن
agree
U
ترتیب دادن درست کردن
agreeing
U
ترتیب دادن درست کردن
agrees
U
ترتیب دادن درست کردن
rig
U
با خدعه وفریب درست کردن
rigged
U
با خدعه وفریب درست کردن
rigs
U
با خدعه وفریب درست کردن
concoct
U
درست کردن
concocted
U
درست کردن
concocting
U
درست کردن
concocts
U
درست کردن
dress
U
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress
U
درست کردن لباس
dresses
U
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
U
درست کردن لباس
integrate
U
کامل کردن درست کردن
integrates
U
کامل کردن درست کردن
Other Matches
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to pattern out
U
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
labourvt
U
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
To do up the room.
U
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
to touch off
U
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
emends
U
تصحیح کردن درست کردن
straightens
U
درست کردن مرتب کردن
integrating
U
کامل کردن درست کردن
straightening
U
درست کردن مرتب کردن
straightened
U
درست کردن مرتب کردن
straighten
U
درست کردن مرتب کردن
emending
U
تصحیح کردن درست کردن
emended
U
تصحیح کردن درست کردن
fixes
U
درست کردن پابرجا کردن
mends
U
مرمت کردن درست کردن
compose
U
درست کردن تصنیف کردن
fix
U
درست کردن پابرجا کردن
mended
U
مرمت کردن درست کردن
mend
U
مرمت کردن درست کردن
composes
U
درست کردن تصنیف کردن
emend
U
تصحیح کردن درست کردن
to make up
U
درست کردن تکمیل کردن
to cleanvp
U
درست کردن
set right
U
درست کردن
fashion
U
درست کردن
to put to rights
U
درست کردن
fashioned
U
درست کردن
fashioning
U
درست کردن
fashions
U
درست کردن
to set
U
درست کردن
indite
U
درست کردن
adapt
U
درست کردن
fix up
U
درست کردن
to set in order
U
درست کردن
to set to rights
U
درست کردن
set in order
U
درست کردن
builds
U
درست کردن
to get up
U
درست کردن
to fix up
U
درست کردن
to erect into
U
درست کردن از
to put in to shape
U
درست کردن
to riven laths
U
یا درست کردن
buildings
U
درست کردن
to sct aright
U
درست کردن
make up
U
درست کردن
build
U
درست کردن
redd
U
درست کردن
railroads
U
پاپوش درست کردن
vint
U
درست کردن یا ریختن
railroad
U
پاپوش درست کردن
stage craft
U
فن درست کردن نمایش
manipulate
U
با دست درست کردن
to manufacture
[into]
U
ساختن
[درست کردن]
[به]
dowel
U
میخچه درست کردن
image erection
U
درست کردن تصویر
re form
U
دوباره درست کردن
die sink
U
خزینه درست کردن
frame
U
پاپوش درست کردن
manipulates
U
با دست درست کردن
blow down
U
بافوت درست کردن
manipulates
U
با استادی درست کردن
manipulated
U
با دست درست کردن
manipulated
U
با استادی درست کردن
to word up
U
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
corn popping
U
درست کردن چس فیل
orthoepy
U
فن درست تلفظ کردن
to mill flour
U
ارد درست کردن
to weave a plot
U
دوزوکلک درست کردن
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
pond
U
حوض درست کردن
ponds
U
حوض درست کردن
strike off
U
بی زحمت درست کردن
manipulate
U
با استادی درست کردن
to toss up
U
زود درست کردن
to make something
U
چیزی را درست کردن
to put up
U
زنانه درست کردن جادادن
spells
U
املاء کردن درست نوشتن
orthopaedy
U
فن درست کردن انامهای ناقص
geometrize
U
با قواعد هندسی درست کردن
to play up
U
درست و حسابی بازی کردن
to put up ones hair
U
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
top a gap
U
رخنهای راگرفتن درست کردن
he is blowing glass
U
شیشه را با فوت درست کردن
to hammer out
U
ساختن بکوشش درست کردن
to check up
U
درست رسیدگی یاحساب کردن
spell
U
املاء کردن درست نوشتن
spelled
U
املاء کردن درست نوشتن
to set up somebody
[for something]
U
پاپوش درست کردن برای کسی
addled
<adj.>
U
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to tick
U
کار کردن به نحوه ویژه یا درست
To fake an oil – painting .
U
یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to roll a huge snowball
U
گلوله بزرگی از برف درست کردن
to frame someone
U
پاپوش درست کردن برای کسی
to spin out
U
امتداد دادن مفصلا درست کردن
straight from the horse's mouth
<idiom>
U
درست از خود شخص نقل قول کردن
melodramatist
U
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
pullicate
U
پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
to tuck up a child
[British E]
U
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
to tuck in a child
U
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
osteoclasis
U
استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to ran a person hard
U
کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
boolean algebra
U
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
algebra
U
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
to lay down a rule
U
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
intersections
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
false
U
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
alternation
U
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
disjunction
U
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion
U
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
sandwich
U
ساندویچ درست کردن ساندویچ
sandwiched
U
ساندویچ درست کردن ساندویچ
sandwiches
U
ساندویچ درست کردن ساندویچ
to piece out
U
تیکه تیکه درست کردن
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
be the spitting image of someone
<idiom>
U
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
U
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
exjunction
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
exclusive
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com