Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lachrymation
U
جریان اشک اشک ریزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marking current
U
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
linear programming
U
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
leakage current
U
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
moulting
U
پر ریزی موی ریزی
flow
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
U
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
U
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
planning directive
U
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor
U
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission
U
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
room circuit
U
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
invert
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
ampere
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
U
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
U
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
U
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
simplex method
U
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
counter current
U
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current
U
جریان القاء شده جریان تحریک
constant current
U
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
runoff coefficient
U
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
U
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current
U
جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current
U
جریان نشتی جریان خارجی
current flow
U
سیلان جریان فلوی جریان
current compensation
U
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
U
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter
U
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry
U
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
vortex ring state
U
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
planning guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
alternators
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. machine
U
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
d.c. transformer
U
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
alternator
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
electromagnetism
U
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
molt
U
پر ریزی
inpouring
U
تو ریزی
shrouding
U
شن ریزی
gravelling
U
شن ریزی
deplumation
U
پر ریزی
foundation
U
پی ریزی
tininess
U
ریزی
planning
U
طرح ریزی
projections
U
طرح ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
budgeting
U
بودجه ریزی
scheming
U
طرح ریزی
bloodbaths
U
خون ریزی
bloodbath
U
خون ریزی
projecting
U
طرح ریزی
projection
U
طرح ریزی
discharge
U
برون ریزی
casting
U
چدن ریزی
foundry
U
چدن ریزی
discharges
U
برون ریزی
foundries
U
چدن ریزی
modelling
U
طرح ریزی
schematization
U
برنامه ریزی
schematization
U
طرح ریزی
evacuation
U
برون ریزی
foundation
U
پی ریزی اساس
sweating
U
عرق ریزی
libation
U
ساغر ریزی
placing concrete
U
بتن ریزی
libations
U
ساغر ریزی
filling
U
خاک ریزی
fillings
U
خاک ریزی
sweat
U
عرق ریزی
perspiration
U
عرق ریزی
purge
U
برون ریزی
purged
U
برون ریزی
programming
U
برنامه ریزی
rip rap
U
سنگ ریزی
modeller
U
طرح ریزی
earthwork
U
خاک ریزی
retropulsion
U
درون ریزی
suffusion
U
زیر ریزی
purges
U
برون ریزی
sweats
U
عرق ریزی
foundation soil
U
پی ریزی ساختمان
bellfounding
U
زنگ ریزی
fineness modulus
U
مدول ریزی
egestion
U
بیرون ریزی
fineness
U
ریزی دانه ها
managements
U
برنامه ریزی
management
U
برنامه ریزی
concrete work
U
بتن ریزی
chumming
U
طعمه ریزی
grouting
U
دوغاب ریزی
cast iron
U
چدن ریزی
green sand molding
U
قالب ریزی تر
gravelling
U
سنگ ریزی
circumfusion
U
دور ریزی
iron foundry
U
اهن ریزی
acting out
U
برون ریزی
designment
U
طراح ریزی
effusion
U
برون ریزی
outflows
U
بیرون ریزی
outflow
U
بیرون ریزی
effusions
U
برون ریزی
landslip
U
فرو ریزی
landslips
U
فرو ریزی
actification
U
سرکه ریزی
minuteness
U
ریزی ناچیزی
rip par in dam slope
U
سنگ ریزی در شیب سد
plot
U
طرح ریزی کردن
fineness of lime
U
نرمی و ریزی اهک
fire planning
U
طرح ریزی اتش
fineness modulus
U
مدول نرمی و ریزی
contract scheduling
U
برنامه ریزی قرارداد
plots
U
طرح ریزی کردن
schedules
U
برنامه ریزی کردن
comprehensive planning
U
برنامه ریزی جامع
contrive
U
طرح ریزی کردن
consolidated planning
U
برنامه ریزی تلفیقی
scheduled
U
برنامه ریزی کردن
social planning
U
برنامه ریزی اجتماعی
design
U
طرح ریزی کردن
schedule
U
برنامه ریزی کردن
plotted
U
طرح ریزی کردن
sow
U
مجرای شمش ریزی
development planning
U
برنامه ریزی توسعه
ex ante
U
برنامه ریزی شده
embank
U
خاک ریزی کردن
sectoral planning
U
برنامه ریزی بخشی
develop
U
برنامه ریزی و تولید
salamander
U
مجرای شمش ریزی
educational planning
U
برنامه ریزی اموزشی
economic planning
U
برنامه ریزی اقتصادی
metals
U
: سنگ ریزی کردن
metal
U
: سنگ ریزی کردن
dynamic programming
U
برنامه ریزی پویا
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
plan
U
طرح ریزی کردن
plan
U
برنامه ریزی کردن
dietetics
U
برنامه ریزی غذایی
rural planning
U
برنامه ریزی روستائی
road embankment
U
خاک ریزی جاده
fineness modulus
U
مدول ریزی و نرمی
discharge of affect
U
برون ریزی هیجانی
designs
U
طرح ریزی کردن
curriculum development
U
برنامه ریزی درسی
seedbed
U
جای تخم ریزی
plans
U
برنامه ریزی کردن
plans
U
طرح ریزی کردن
develops
U
برنامه ریزی و تولید
sowed
U
مجرای شمش ریزی
explosion
U
بیرون ریزی سروصدا
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
overall planning
U
برنامه ریزی کلی
imperative planning
U
برنامه ریزی اجباری
bloodguiltiness
U
خون ریزی ناحق
personnel development
U
برنامه ریزی استخدامی
bottom pouring plate
U
صفحه سری ریزی
career planning
U
طرح ریزی مشاغل
planning cycle
U
دوره برنامه ریزی
corporate planning
U
برنامه ریزی شرکت
gun metal
U
فلز توپ ریزی
centeralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
optimal planning
U
برنامه ریزی بهینه
agricultural planning
U
برنامه ریزی کشاورزی
explosions
U
بیرون ریزی سروصدا
jettison
U
به دریا ریزی محموله
jettisoned
U
به دریا ریزی محموله
jettisoning
U
به دریا ریزی محموله
jettisons
U
به دریا ریزی محموله
macroplanning
U
برنامه ریزی کلان
national planning
U
برنامه ریزی ملی
linear programming
U
برنامه ریزی خطی
family planning
U
برنامه ریزی خانواده
mold
U
قالب ریزی کردن
adhoc planning
U
برنامه ریزی روزمره
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
planning horizon
U
افق برنامه ریزی
preplanned
U
طرح ریزی شده
production planning
U
برنامه ریزی تولید
product planning
U
برنامه ریزی محصولات
programming methods
U
روشهای برنامه ریزی
projectable
U
قابل طرح ریزی
timing
U
برنامه ریزی زمانی
ballast
U
شن ریزی مصالح شکسته
quadratic programming
U
برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming
U
برنامه ریزی کمی
goal programming
U
برنامه ریزی ارمانی
regional planning
U
برنامه ریزی منطقهای
population planning
U
برنامه ریزی جمعیت
programmed
U
برنامه ریزی شده
planning horizon
U
مدت برنامه ریزی
centralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com